جشن تولد سه سالگی کیان !
هزاران هزار بار باز هم خدا رو شکر برای داشتنت ...
از بودنت توی زندگیم سرمستم و شاد ،انقدر شادم که اصلا حدش رو نمیتونم برات بگم !
در توضیح جشن تولد پارسالت هم برات گفتم که کلا بعد از ازدواج با باباییت دیگه خیلی من نمیتونم برای چیزی برنامه ریزی کنم ،چون باباییت از سر عشق و علاقه ش به من و شما نمیتونه خیلی تن به برنامه ریزی بده و همیشه دوست داره همه چی یهویی باشه ...
خلاصه ،امسال باز هم روز تولد شما با روزهای ماه مبارک رمضان تداخل داشت و من هم تصمیم داشتم برای شما بعد از ماه مبارک مهمونی بگیرم که روز قبل از تولدت باباییت گفت :جشن رو باید حتما روز تولد گرفت و از اونجایی هم که به شما قول کیک مک کوئین داده بود کیک رو هم سفارش داده بود !
و باز هم روز قبل از تولدت من زنگ زدم و خاله ها و دایی رو دعوت کردم براش افطار و شام و بعد هم تولد شما و شبونه بعد از افطار با باباحسین رفتیم خرید برای مهمونی و یه سری تزئینات هم با تم مک کوئین برای شما خریدیم ...
روز تولد هم بنده از صبح با زبون روزه مشغول انجام کارهای مخصوصه شدم و شب دم افطار دیگه واقعا جونی توی تنم نمونده بود ،اینم بگم که امسال روزه و روزه داری واقعا داره بهم سخت میگذره پسرم !
شما هم طبق روال دو سال گذشته موقع عکس و ... همکاری نکردی و همه حواست به کادوها بود ،همون اول هم کادوی خاله فری و خاله مریم رو که یک ماشین پلیس کنترلی بود باز کردی و نگذاشتی یک شب سالم مهمون ما باشه ،دوپایی رفتی روش ایستادی و همون لحظه چرخهاش شکست و دایی حمید کلا پشیمون شد از اینکه به حرفت گوش داد و بازش کرد !!!
خیلی ماهی پسر قندعسلم ،عاشقتم
کیک مک کویینت که عاشقش شدی ...
توی بیشتر عکسها ماشین توی جعبه دستت بود و فقط با وعده اینکه بعد از عکسها برات بازش میکنیم راضی به انداختن چندتا عکس شدی ...
یک تیم پشت سر من درگیر خندوندن شما بودن فقط !
شمع رو گرفته بودی و نمیگذاشتی بذاریمش روی کیک
مهربونترین بابای دنیا
لحظه فوت کردن شمع
عاشقتم مرد کوچولوی خونه
عکس کیک بریدنت رو هی میبینم و میخندم ،انقدر که زور میزنی ...
ناخنک زدن به خمیرهای مارسیپانی روی کیک که عاشقشونی !
بهترین قسمت تولد و باز کردن کادوها
و خاله های عاشق و پسرخاله های شیطون و پسردایی بلا !