اولین روزهای سومین ماه بهار ...
این روزا با اینکه من معذوریت دارم و خیلی نمیتونم بیرون ببرمت اما خب تا جایی که بشه با بابایی میریم بیرون و خوش میگذرونیم ...
ان شاالله گچ پام رو که باز کردم جبران میکنم دلبرکم !
پسرکم ،با تو جهانم زیباست ...
یه روز که کلافه بودم ،آژانس گرفتیم و رفتیم خونه خاله الهام !
اینم یه روز که با بابایی رفتیم گردش !
وقتی با صبر و حوصله میشینی کتاب میخونی و به زبون خودت تعریف هم میکنی !!!
همین دیروز که بابایی حمامت کرد ،داری میوه میخوری ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی