خدا رو شکر ،پای مامان خوب شد !
خدا رو شکر ،هزار هزار مرتبه شکر ...
گچ پام رو باز کردم و پام خوبِ خوبِ خوب شده دیگه !
به خاله مصی قول داده بودم وقتی که پام از گچ دراومد یه روز از صبح بریم خونه شون که رفتیم و خاله مصی هم نهار برام هوسونه آش بادمجون درست کرده بود که محشر بود ،شب هم بابایی اومد و کلی بهمون خوش گذشت !
البته عصرش با خاله مصی بردیمت پارک نزدیک خونه شون که شما هم کلی بازی کردی و دویدی و ...
اینجا طبق معمول رفتی سراغ آب و سنگ میخواستی که بندازی تو آب !
خاله مصی همش میترسید نکنه شما بیوفتی توی آب و همش پشت سرت وامیستاد !
کلی هم سرسره و تاب بازی کردی !
دیروز هم از صبح با بابایی رفتیم آبعلی و نهار خوردیم ،کباب چنجه که اتفاقا شما هم خیلی خوشت اومد !
جدیدا واست کیف میندازم و یه چیزایی توش میذارم که خیلی خوشت میاد !
داشتیم برمیگشتیم که به اصرار شما با بابایی نشستید روی تخت های بیرون که کلی هم آفتاب میتابید و گرم بود !
بعدش هم رفتیم خونه دایی تقی (دایی بابایی) که گفته بود بیاین شاتوت بخورین !
هیچی دیگه ،بنده خدا زندایی کلی تو زحمت افتاد و شام هم اونجا موندیم و مثل همیشه بهمون خوش گذشت !!!
و پارک هر روزه !
هر روز کلی کنار این جوی پر آب پارک وایمیستی و آب رو به من نشون میدیم و سنگ میخوای که بندازی توی آب !