کیان کوچولو دیگه از تاب نمیترسه ،هوراااااااا
از همون اولین باری که گذاشتمت توی تاب ترسیدی ...
انقدر میترسیدی ازش که پارک که میرفتیم اصلا سمت تاب ها نمیرفتی و من همیشه بابت این قضیه کلی ناراحت میشدم !
تا دیشب !!!
دیشب شام رفتیم خونه عمو سیداینا و شما با دیدن تاب سواری ارمیا خان هوس تاب بازی کردی ...
مریم جون سوارت کرد و اولش باز هم ترسیدی ،اما خاله مریم انقدر باهات راه اومد و یواش یواش تابت داد که دیگه پیاده نمیشدی !
ارمیا هم با دیدن تو که روی تابش بودی هی غرغر میکرد و میخواست اون هم سوار شه ...
خلاصه که ترست ریخت ،خوشحالم !
بدون شرح ...
اینم ارمیا خان انگشت به دهان !
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی