نهار یک روز تعطیل !
امروز با بابا جونی تصمیم گرفتیم بریم یه خورده بگردیم و بعد هم نهار بریم بیرون ...
خیلی خوش گذشت بهمون ،مخصوصا با شیرین کاریها و شیرین زبونی های جنابعالی !
بعد از گشت و گذار خیلی گذری رفتیم فست فود لیدوما ،رو به روی پارک قیطریه !
غذاش خوب بود ،فقط رویه صندلی هاش خیلی افتضاح شده بود که برام جالب بود چرا رسیدگی نمیکنن !!!
و مشکل اینه که شما فست فودی نیستی و جز سیب زمینی سرخ کرده توی رستورانهای فست فود چیزی نمیخوری و اغلب گرسنه برمیگردی ...
به همین خاطر بیشتر به خاطر شما میریم سراغ غذاهای سنتی و کبابهای سالم ،البته خدا رو شکر من و بابایی هم اصلا به فست فودها خیلی علاقه نداریم و جز یه وقتایی ،اونم بیرون سوسیس و کالباس و ژامبون و ... نمیخوریم !
خدا رو شکر که عادات غذایی تو به خودم رفته و مثل مامانی اهل میوه و سبزیجات و غذاهای سالمی ،مثلا توی خونه سر سالاد و میوه یا مثلا ساقه کرفس یا کلم بروکلی خام دعوامون میشه ،یه وقتایی انقدر سالاد میخوری که اشتهات کور میشه و نهارت رو بعد از بیدار شدن میخوری ،البته اینم بگم که بابایی هم سالم غذا میخوره اما کلا بد غذاست و خیلی اهل سبزیجات و میوه نیست ...
جدیدا موقع بیرون رفتن از خونه کلی ادا و اطوار درمیاری و جدیدترین تفریحت اینه که تا کفشهات رو میپوشی میدوی از پله ها میری بالا !
مثلا میخواستم سرگرمت کنم ،بهت گفتم بشین ازت عکس بگیرم !
تا عکس گرفتم در رفتی ...
توی آسانسورم گرمت شد و ژیله ت رو درآوردی !!!
داری با جدیت دکمه های روی ریموت در رو فشار میدی که در باز شه ،شیطون !
با بابا پیش به سوی ماشین !
به قول خودت بِ بِ وِ !
بابا داره سرت رو گرم میکنه تا غذا حاضر بشه !
یه وقتایی هم از این اداها از خودت درمیاری ،بعله !