کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

احساس دِین !

1393/9/1 16:32
نویسنده : مامان زهرا
490 بازدید
اشتراک گذاری

احساس میکنم این ۵-۴ ماه زندگیت رو همیشه بهت مدیونم ،نه اینکه برات کم گذاشته باشم هااااا ،نه !!!

به این دلیل که تو نوشتن تنبلی کردم ، نه اینکه ننوشته باشم هاااا ،نوشتم ولی خب بعضیاشون نصفه نیمه هستن و تقریبا عکس های همه شون رو هم ریسایز و آپلود نکردم !

تازگیا یه خورده بهتر شدم و یه یک هفته ایه که همش میشینم و عکسهایی رو که از گوشی یا دوربین فقط ریختم توی لب تاپ رو گلچین میکنم و اونایی رو که خراب یا تکرار شدن رو پاک میکنم و ...

نمیدونم چرا یهویی اینطوری شد !؟

ولی واقعیت اینه که من از یه جایی یهویی انگیزه آپ کردن وبلاگت رو از دست دادم و فکر میکنم مهمترین علتش هم این بود که آدرس وبت رو تقریبا همه داشتن و توی اون برهه شاید دلم نمیخواست همه بفهمن چی شده !!!

چیز خاصی هم نشده بود هااااا ،ولی خب یهو دلم خواست دیده نشیم ...

و اینکه امسال تابستون اصلا تابستون خوبی نبود ،دلیلش هم برای خودم مهمه و شاید اگر موقع خوندن وبلاگت ازم بپرسی دلیلش چی بوده اصلا یادم نیاد ولی خب خدا رو شکر که پاییز مهربون اومد و اونهمه ... رو با خودش برد !

خدایا ،مرسی ...

احساس میکنم این ۵-۴ ماه زندگیت رو همیشه بهت مدیونم ،نه اینکه برات کم گذاشته باشم هااااا ،نه !!!

به این دلیل که تو نوشتن تنبلی کردم ، نه اینکه ننوشته باشم هاااا ،نوشتم ولی خب بعضیاشون نصفه نیمه هستن و تقریبا عکس های همه شون رو هم ریسایز و آپلود نکردم !

تازگیا یه خورده بهتر شدم و یه یک هفته ایه که همش میشینم و عکسهایی رو که از گوشی یا دوربین فقط ریختم توی لب تاپ رو گلچین میکنم و اونایی رو که خراب یا تکرار شدن رو پاک میکنم و ...

نمیدونم چرا یهویی اینطوری شد !؟

ولی واقعیت اینه که من از یه جایی یهویی انگیزه آپ کردن وبلاگت رو از دست دادم و فکر میکنم مهمترین علتش هم این بود که آدرس وبت رو تقریبا همه داشتن و توی اون برهه شاید دلم نمیخواست همه بفهمن چی شده !!!

چیز خاصی هم نشده بود هااااا ،ولی خب یهو دلم خواست دیده نشیم ...

و اینکه امسال تابستون اصلا تابستون خوبی نبود ،دلیلش هم برای خودم مهمه و شاید اگر موقع خوندن وبلاگت ازم بپرسی دلیلش چی بوده اصلا یادم نیاد ولی خب خدا رو شکر که پاییز مهربون اومد و اونهمه ... رو با خودش برد !

خدایا ،مرسی ...

این روزا من با پسر کوچولویی دارم روزامو شب میکنم که خیلی آقاست ،در استانه سی ماهگی سوره توحید و کوثر رو حفظه و سوره حمد رو هم نصفه نیمه بلده ،موقع خوندن بیشتر شعرایی که براش میخونم باهام همراهی میکنه و اعداد رو به فارسی و انگلیسی از ۱ تا ۳۰ بدون غلط بلده !

فعلا بیدار شدی و اومدی تو بغلم ،بقیه ش رو شب مینویسم !

............................................................................................

خب قطعا الان شب نیست ،الان فردا بعد از ظهره ...

دیشب خیلی شب بدی بود ،بعد از کلی اذیت و بالا و پایین بابایی موفق شد شما رو بخوابونه و شما تا صبح تقریبا نگذاشتی ما بخوابیم !

انقدر تا صبح از خواب پریدی و گریه کردی و توی خواب ناله کردی که من و باباییت کلا بیدار بودیم ،حالا من و تو تونستیم تا ساعت ۱۱:۳۰ بخوابیم ولی اون بنده خدا ساعت ۹ رفت بیرون ،بعد از ظهر هم که من انقدر از بی خوابی دیشب و اذیتهای از صبح تا بعد از ظهر شما خسته و کلافه بودم که تا شما رو خوابوندم خودمم رفتم توی تختم خوابیدم و جالبه که وقتی بیدار شدم اصلا نمیتونستم باور کنم ۱.۵ ساعت خوابیدم !!!

متاسفانه نماز ظهرمم قضا شد ،آخه فکر میکردم مثل همیشه یه خورده وول میخورم و پامیشم ولی انقدر خوابم سنگین شده بود که بیدار شدم دیدم تموم خونه تاریکه و حدودا یه ۳-۲ دقیقه ای به اذان مونده بود و افسوس خوردم که چرا موقع اذان ظهر به ندای دلم گوش نکردم و نمازم رو همون اول وقت نخوندم و گذاشتمش برای بعد !!!

الان هم بابایی لطف کرد و شما رو برد سلمونی که موهات رو کوتاه کنه ،واسه همین منم وقت رو غنیمت شمردم و نشستم پای لب تاپ ...

خب ،داشتم از تواناییهات میگفتم !

از اواخر شهوریور و اوایل مهر کفشها و کتونی هات رو خودت بدون اشتباه میپوشی و چسبشون رو میبندی ،البته از قبل هم درست و غلط راست و چپ دمپایی و ... رو بلد بودی !

حرف زدنت خیلی عالیه ،خیلی عالی ...

درست و مودبانه حرف میزنی و از همون اول هم که شروع به صحبت کردی تمام افعال و ... رو درست بیان میکردی ولی خب مثل همه نی نی کوچولوهای هم سن خودت به زبون شیرین خودت حرف میزنی و همه جا نقل مجلسی ...

از کلمات سلام(سیام) ،خداحافظ(آداسس) ،ببخشید(ببشید) ،خواهش میکنم(آیش دَم) ،مرسی(میسی) ،دستت در نکنه(دَس دَد نَوون) ،ممنون(مَوون) و کلمات اینچنینی خیلی درست و به جا استفاده میکنی ...

اصلا اهل خجالت و غریبی کردن نیستی و وقتی وارد مهمونی یا مغازه میشیم یا تاکسی سوار میشیم یا خارج میشیم خیلی قشنگ و مودبانه سلام و خداحافظی یا تشکر میکنی ...

وقتی غذا میخوری و غذات تموم میشه میگی :شُکر ...

وقتی میخوای بین من و بابایی بشینی و جا نیست میگی :جا نیمیشه !!!

وقتی توی صندلی ماشینت میشینی سریع میگی :کَمَند ببند (کمربندمو ببند) ،خیلی هم مقید هستی که فقط توی صندلی ماشین خودت بشینی ...

وقتی میخوایم بریم بیرون میگی :کاشَن بشوشَم (کاپشن بپوشم) سَما نخووَم (سرما نخورم)‌ ،بعد با حالت سوالی از من میپرسی :بیوون سَده؟ (بیرون سرده؟) ،توی خیابون هم مقیدی که حتما دست من رو بگیری !

جدیدا هم دوست داری یکی از اسباب بازیهات رو همراه خودت حتما ببری بیرون ،اگر هم بخوایم بریم مهمونی که کیفت رو پر از اسباب بازی میکنی اما خب اگر بچه دیگه ای هم توی مهمونی باشه باهاش با اسباب بازیهات بازی میکنی هااااااااا ولی اسباب بازیت رو بهشون نمیدی ،منم اصراری ندارم فقط ازت درخواست میکنم و یرات توضیح میدم که باید اسباب بازیهات رو به دوستات هم بدی که با اخم شیرین جنابعالی مواجه میشم !

موقع غذا پختن و ظرف شستن و انجام کارهای خونه هم که کلا شما همیشه نظارت داری ،یه ظرف به ارتفاع حدوا ۱۰ سانت رو زیر پات میذاری تا یه خورده قرت بلندتر شه و میای سرک میکشی و با یه لهجه خیلی بامزه میپرسی :چه کار میکونی !؟ منم برات توضیح میدم ! بعد میپرسی :میبینم !؟ (یعنی ببینم!؟) میگم :باشه ! و این باشه میشه مجوز تمام کنجکاویهات که شامل دست کردن توی سینک و شستن کاهوها کمک منه تا کم و زیاد کردن زیر غذاها و ...

موقع غذا پختن هم که کلا میای و میگی :میشینَم کامینت ،بَهو میمینَم ! (بشینم رو یکابینت بَه (غذا) رو ببینم !) 

تو همین گیر و دار نگاه کردن هم اسم غذا و تک تک مواد غذایی رو که من میریزم توی قابلمه رو میپرسی و من هم با حوصله جواب میدم !

یه وقتایی میری و از توی کابینت قابلمه ها به قول خودت یه خامَنه (قابلمه) میاری و یه چیزایی میریزی توش و هم میزینی و میگی :غذا بٍفَزَم !؟ (غذا بپزم !؟) منم اجازه میدم و این میشه سر منشاء تمام بهم ریختگی های آشپزخونه مامان زهرا !

موقع لباس پهن کردن میای و کمک میکنی و میگی :لباس پهن بوکونَم !؟ و یه لبخند خوشگلم میندازی توی صورتت و امکان نه گفتن رو از من میگیری و در نتیجه رده های پایینی بند رخت میشه مال شما !

خلاصه اینکه فعلا روزهای خوبی داریم ،انقدر خوب که یک لحظه شون رو هم نمیخوام فراموش کنم ...

دوستت دارم عزیزم !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)