اندر احوالات ماه هفتم ...

خیلی ماه خوبی بود ماه هفتم ...

هنوز هم شما پسر خیلی خوبی هستی و مامانی رو اذیت نمیکنی !

انقدر آروم و سر به زیری که یه وقتایی دلم برای مظلومیتت میسوزه !

البته فقط هنوز لثه هات میخاره و بابتش اذیت میشی ,اما از دندون خبری نیست !!!

دندونیت رو محکم گاز میزنی و میکشی به لثه هات و غرغر میکنی و یه وقتایی هم دست مامان رو میگیری و توی دهانت میکنی و به جای دندونی ازش استفاده میکنی ,منم لثه هات رو ماساژ میدم ...

خیلی ماه خوبی بود ماه هفتم ...

هنوز هم شما پسر خیلی خوبی هستی و مامانی رو اذیت نمیکنی !

انقدر آروم و سر به زیری که یه وقتایی دلم برای مظلومیتت میسوزه ! 

البته فقط هنوز لثه هات میخاره و بابتش اذیت میشی ,اما از دندون خبری نیست !!!

دندونیت رو محکم گاز میزنی و میکشی به لثه هات و غرغر میکنی و یه وقتایی هم دست مامان رو میگیری و توی دهانت میکنی و به جای دندونی ازش استفاده میکنی ,منم لثه هات رو ماساژ میدم ...

تمایلت به خوردن شست پات بیشتر شده و یه وقتایی هم حمله میکنی به شست پای مامان ...

یه وقتایی هم انقدر شست پات رو از روی سرهمی میخوری که تا مچ شلوار سرهمیت نم میکشه و خیس میشه ,در راستای همین کار نوک شست یکی از سرهمی هات رو هم سوراخ کردی !

خوبه دندون نداری ...

دیگه کاملا و بدون کمک مینشینی و به طرفین هم خم میشی برای برداشتن اسباب بازیهات ...

مهموتر از همه اینکه از اواخر ماه دیگه خودت میخوابی نه روی پای مامان در حالی که دمر خوابیدی و مامان آروم به پشتت میزنه و ماساژت میده و برات لالایی میخونه ...

وقتی تاتی میکنی قدم هات بهتر شده و زانوهات رو کاملا خم میکنی ...

از اوخر ماه روزی سه وعده سرلاک میخوری و شیره بادام رو هم دوست داری ...

وقتی سفره غذا رو پهن میکنیم آب دهنت رو جمع میکنی و دست و پا میزنی ...

آب رو خیلی ماهرانه با لیوان میخوری و هنوز با سیپی کاپ کنار نیومدی ...

از اواخر ماه گاهی اوقات شیشه شیرت رو خودت نگه میداری و شیر میخوری ...

پستونکت رو از دهانت درمیاری و خوب زیر و روش میکنی و دوباره درست توی دهانت میذاری ...

با نگرانی به جاروبرقی روشن نگاه میکنی ...

تا زمانی که کار لباسشویی تمام نشه زل میزنی بهش و یه وقتایی هم بغض میکنی ...

هنوز هم روروکت رو خیلی دوست نداری و خیلی زود ازش خسته میشی ...

آواز میخونی و خودت برای خودت ذوق میکنی و میخندی ...

جیغ های بنفش میکشی و بعد با تعجب به اطرافیان نگاه میکنی ...

شب ها از دست من خوب سرلاک نمیخوری و انقدر پوف میکنی توی قاشقت تا بابایی بهت بده ...

اگر بیشتز از 8_7 ساعت باباییت رو نبینی کلی بهونه میگیری و با دیدنش آروم میشی ...

توی ماشین اگر جلو و روی پای مامان نشسته باشی تمایل داری که بری بغل بابایی و با فرمون ماشین بازی کنی ...

البته هنوز صندلی ماشینت رو نصب نکردیم و توی ماشین توی کریرت مینشینی ...

خیلی بیشتر از قبل غریبی میکنی و بغل هرکسی نمیمونی ...

تنوع طلب هستی و اسباب بازی هات باید هرچند روز یک بار عوض بشن وگرنه بهشون توجه نمیکنی و از بازی باهاشون زود خسته میشی ...

توی خواب یه وقتایی انگاری که خواب بد دیده باشی گریه میکنی و اونوقته که من بغلت میکنم و آروم میشی و میخوابی ...

کم کم داری معنی بیرون رفتن رو میفهمی و وقتی که من لباس بیرون میپوشم دست و پا میزنی که با خودم ببرمت ...

توی حمام توی وان مینشینی و با عروسک هات بازی میکنی و مدام سعی میکنی تا آبی که از شیر آب میریزه پایین رو بگیری ...

وقتی جوراب یا پاپوش پاته سعی میکنی درشون بیاری ...

زمانی که من مشغول کار با لب تاپم مدام سرک میکشی و دوست داری ببینی من دارم چه کار میکنم ...

دوربین رو که میارم میفهمی وقت عکاسیه و مدام ژست میگیری واسه مامان ...

وقتی بچه ها باهم بازی میکنن با نگاه دنبالشون میکنی و کلی میخندی و ریسه میری و ذوق میکنی واسشون ...

عاشق ریموت کنترل تلویزیون و گوشی تلفن و موبایل شدی و هرجا ببینیشون به سمتشون حمله ور میشی ...

موقع تلفنی صحبت کردن مامان هم مدام گوشی رو میکشی و میخوای انگاری حرف بزنی ...

یه آویز فنگ شویی داریم توی خونه که صداش رو خیلی دوست داری و مدام با نگاه و اشاره و سر و صدا به من میفهمونی که صداش رو دربیارم ...

به تقلید از مامان با انگشتات روی دکمه های کیبورد لب تاپ میزنی و به تقلید از بابایی دستت رو روی آی پد میکشی ...

راستی موهات هم کلی دراومده و کلی خوشگلتر شدی ...

چیا خوردیم علاوه بر شیرخشک و آب جوشیده !؟

سرلاک شیر و برنج ,اویل ماه رقیق ,اواسط ماه فرنی مانند و اواخر ماه ماست مانند !

اواخر ماه هم شیره بادام به همراه سرلاک اما رقیق !

قد :74

وزن :10,300

دور سر :44,5