کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

اندر احوالات ماه دهم ...

1392/2/11 13:31
نویسنده : مامان زهرا
494 بازدید
اشتراک گذاری

دو رقمی شدن سنت مبارک گلم !

این روزا انقدر مشغول توام که تا به خودم میام میبینم ماهگردت شده و یک ماه بزرگتر شدی ...

 

 

دیگه از اون حالت های نوزادی و خوابهای طولانی و خمیازه های کشدار خبری نیست و بیشتر روز رو بیداری و مشغول ...

هر ثانیه یه جور دلبری میکنی و من رو از خود بی خود میکنی با خنده هات ...

 

دو رقمی شدن سنت مبارک گلم !

این روزا انقدر مشغول توام که تا به خودم میام میبینم ماهگردت شده و یک ماه بزرگتر شدی ...

دیگه از اون حالت های نوزادی و خوابهای طولانی و خمیازه های کشدار خبری نیست و بیشتر روز رو بیداری و مشغول ...

هر ثانیه یه جور دلبری میکنی و من رو از خود بی خود میکنی با خنده هات ...

با روروئکت توی خونه میچرخی و همه جا رو بهم میریزی ...

میری توی اتاقت و اسباب بازی هات رو دنبال خودت میکشی و به راهرو که میرسی و میبینی روروئک و اون وسیله با هم از اونجا رد نمیشن جیغ میکشی ...

میای توی آشپزخونه و دسته در فر گاز رو میگیری و با تمام قدرت میکشی و عصبانی از اینکه باز نمیشه جیغ میکشی ...

کشوهای آشپزخونه رو میکشی بیرون و وسایلش رو میریزی بیرون و تا من با اخم نگاهت میکنم جیغ میکشی ...

وقتی خوشحالی جیغ میکشی ...

ناراحتی جیغ میکشی ...

گرسنه هستی جیغ میکشی ...

خوابت میاد جیغ میکشی ...

کلا این روزهای ما به شنیدن صدای دل انگیز جیغ های گاه و بیگاه تو میگذره که شده قشنگترین سمفونی زندگی ما ...

و این سمفونی زمانی گوش نوازتر میشه که برای نشون دادن محبتت به من با دهان باز سعی میکنی من رو ببوسی ...

اگر به ندرت تنهات بذارم (عموما پیش عمه مریم و فقط برای کارهای ضروری) ,وقتی برمیگردم خودت رو پرتاب میکنی توی بغلم و سرت رو میچسبونی به سینه ام و دیگه از بغلم بیرون نمیری ...

بابایی که خونه رو ترک میکنه بیقراری میکنی و وقتی وارد خونه میشه از خوشحالی نمیدونی چه کار بکنی ...

تا زمانی که تنها روی زمین باشی مدام حالت چهار دست و پا میگیری ولی سریع به حالت اول برمیگردی یا دمر میوفتی اما هنوز چهار دست و پا نمیری ...

هر چیزی رو که بخوای خودت رو با سر دادن روی زمین بهش میرسونی ...

موقعی که مشغول بازی هستی 360 درجه دور خودت میچرخی ...

آشغال های ریز ریز رو از روی فرش برمیداری ,اما نمیخوریشون میدی به مامان ...

درگیر باز کردن کشوهای سرویس خوابتی و دقیقه ها روشون تمرکز میکنی اما به خاطر ترمز دار بودن ریل ها فعلا نمیتونی بازشون کنی ...

منتظری تا در یخچالی ,کمدی ,لباسشویی ,... باز شه تا شما خودت رو با سرعت نور با روروئک برسونی اونجا ...

توی رانندگی با روروئک خیلی راه افتادی و خیلی بامزه دنده عقب میری یا دور میزنی ...

وقتی میخوای دور بزنی یه دستت رو میندازی بیرون و آدم رو یاد راننده های ماشین سنگین میندازی ...

ادای لغاتت بهتر و هدف دار شده ,بابا ,ماما ,دَدَ ...

وقتی شیر میخوای میگی ممممممم... ,اما درست و حسابی نمیخوری که ...

وقتی کلافه میشی خیلی نمکی میگی اَه ه ه ه ...

یه وقتایی هم میگی عمهَ ,اما منظورت رو نمیدونم ...

معنی کلمه نه رو خوب میفهمی و وقتی به چیزی دست میزنی و میگیم نه تقریبا دیگه دست نمیزنی ...

دستت رو به هر جایی بند میکنی تا بلند شی و بایستی ...

برای یکی دو دقیقه میتونی بایستی بدون کمک ...

چهار پنج قدم بدون کمک راه میری و بعد میخوری زمین ...

وقتی راه میری هنوز راه نرفته میخوای دور بزنی و خوب هم دور میزنی ...

کلی هم تاتی میکنیم با هم ,یه وقتایی هم تمرین راه رفتن با کفش ...

غذا اگر باب میلت نباشه مدام تف میکنی بیرون و غذا دادن بهت پروژه بسیار سنگینیه برای من ...

از اواسط ماه خوب شیر نخوردی و از اواخر ماه فقط توی خواب میتونیم بهت شیر بدیم ...

لثه های بالاییت به شدت میخوارن و یه وقتایی کلی کلافه ت میکنن ...

انگشت بابایی (فقط باباییت) رو توی دهانت میکنی و با دو تا دندون پایینت گازشون میگیری ...

دوباره دوره تجربه دهانیت شروع شده و تقریبا هر چیزی رو که دستت بهش برسه به دندون میکشی ...

انگست های دست هات رو باز و بسته میکنی و با تعجب بهشون خیره میشی ...

یه وقتایی دقیقه ها به بررسی انگشت های پاهات میپردازی ...

وقتی با افراد آشناتر از بقیه برخورد میکنی خوشحال میشی و با دیدن اونایی که خیلی دوستشون داری جیغ میکشی مثل بابایی ,خاله فری ,علیرضا ...

اگر برق اتاقت یا اتاق خواب ما خاموش باشه توشون نمیری ...

ادای گریه کردن رو درمیاری و زمانی که به دادت میرسیم یک لبخند فاتحانه تحویلمون میدی ...

توی خواب پهلو به پهلو میشی و اگر روی زمین خوابیده باشی دمر میشی و دمر به خوابت ادامه میدی ...

وقتی میبینی ماها دهانمون میجنبه تو هم دهانت رو میجنبونی که یعنی منم میخوام ...

اگر تشنه ات باشه مثل ماهی دهانت رو باز و بسته میکنی ,خیلی بانمک میشی ...

به لباس های جدید واکنش نشون میدی و وقتی تنت میکنم دستت رو روشون میکشی ...

و ...

ماشاالله به میزان رشدت توی این ماه !

خوب چیا خوردیم علاوه بر شیرخشک و آب جوشیده !؟

سوپ (شامل همه چی)

کباب

انواع سرلاک گندم ,به جز سرلاک گندم و عسل

نون سنگک و پنیر خامه ای و خامه ای

موز و سیب رنده شده

آب هندوانه و طالبی

خرمای پوست کنده

بیسکوییت مادر

قد :80

وزن :11,580

دور سر :46

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)