اندر احوالات ماه یازدهم ...

خیلی بزرگ شدی ...

فقط یک ماه دیگه راه داریم تا یک سالگی و هر روز با تو بودن یعنی یک شگفتی جدید ...

انگار همین دیروز بود که توی این روزا توی شکمم غلت میزدی و وول میخوردی و شیطونی میکردی ...

یادش به خیر ...

حالا دیگه تموم اون تکونهات تبدیل شده به شیطنت هایی که شده شیرینی زندگی من و باباییت ...

با تعادل بیشتری راه میری و در طول روز یه چند باری دور میزنی توی خونه ...

دستت رو به هر چیزی میگیری تا بلند شی و بایستی ...

خیلی بزرگ شدی ...

فقط یک ماه دیگه راه داریم تا یک سالگی و هر روز با تو بودن یعنی یک شگفتی جدید ...

انگار همین دیروز بود که توی این روزا توی شکمم غلت میزدی و وول میخوردی و شیطونی میکردی ...

یادش به خیر ...

حالا دیگه تموم اون تکونهات تبدیل شده به شیطنت هایی که شده شیرینی زندگی من و باباییت ...

با تعادل بیشتری راه میری و در طول روز یه چند باری دور میزنی توی خونه ...

دستت رو به هر چیزی میگیری تا بلند شی و بایستی ...

سعی میکنی از مبل ها بالا بری ولی به علت بلند بودن مبل ها هنوز موفق نشدی ...

گاهی اوقات زمان راه رفتن اگر دیوار یا مبل کنارت باشه دستت رو به اونها میگیری ...

چهار دست و پا میری ولی فقط زمانی که لازم باشه با سرعت به چیزی برسی و پای چپت رو زیر خودت میکشی ,هنوز نمیدونی که اونم میتونی بلند کنی و دیدن صحنه چهار دست و پا رفتنت منو ناراحت میکنه ...

سینه خیز میری فقط دنده عقب ...

به هر حال به هر جایی و هر چیزی که بخوای میرسی ...

به جاهایی که دستت برسه با شکمت تکیه میکنی و با دستهات روی اون جا رو میگردی تا اشیاء روشون رو برداری ...

عاشق جای برس های من و کتری برقی شدی و مدام سعی میکنی تا دستت رو بلند کنی و بگیریشون و هنوز موفق نشدی ...

نسبت به تمام لوازم خونه کنجکاو شدی ...

از اواخر ماه از حالت خوابیده به طرز بانمکی بلنر میشی و مینشینی ...

برای بلند شدن از حالت خوابیده اگر دمر باشی که باسنت رو یواش یواش عقب میدی و بعد کامل مینشینی و اگر به پهلو باشی با یک حرکت اکروباتیک بلند میشی ...

شیر خوردنت بهتر شده و وقتی شیر میخوای بامزه میگی مَمَمَمَمَمَمَمَ...

وقتی سینی مخصوص غذات رو از روی سینک میگذارم روی کانتر تا لیوان آب و پیاله ماست و بشقاب غذات رو توش بذارم با دیدنش میگی بَبَبَبَبَبَبَبَبَ ...

هر کسی از آبسردکن یخچال آب بگیره شما هم دهانت رو باز و بسته میکنی و میگی آبَه و اگر پستونک توی دهانت باشه تفش میکنی ...

دیگه برای غذا خوردن توی کریرت نمینشینی اصلا ...

پیش بند هم نمیبندی و اگر هم برات ببندیم انقدر میکشیش که گردنت قرمز میشه و ترجیح میدیم اصلا نبندی ...

پیرو خط بالا با هر غذا خوردن یک دست لباس و یه دونه زیرانداز میره توی ماشین لباسشویی ...

غذا خیلی کم میخوری و یه وقتایی تقریبا هیچی ...

اگر هم چیزی بخوری دوست داری یقه مون رو بگیری و دورمون بچرخی و نم نمک غذا بخوری ...

پوف میکنی اما خیلی شدیدتر و لا به لاش تف هم میکنی ...

دهانت رو هر جای بدن ما که لخت باشه میگذاری و پوف میکنی و از صداش لذت میبری ...

اگر مامان شلوارک پاش باشه با دستهات میکوبی رو پاش و واسه خودت آهنگ میزنی ...

علاقه ات به تلویزیون خیلی زیاد شده و یه وقتایی میبینم که محو یه برنامه تلویزیونی شدی ...

زمانی که توی اتاقت میریم برای بازی با کنجکاوی و علاقه بیشتری به در و دیوار و استیکرها نگاه میکنی و گاها ذوق میکنی براشون ...

نسبت به تاریکی واکنش نشون نمیدی و حتی توی تاریکی (نه مطلق) میری توی اتاقت و با کامیون هات بازی میکنی ...

کامیونت رو برمیگردونی و چرخ هاش رو میچرخونی و لذت میبری ...

عاشق آی پد و گوشی تلفن و موبایل و ریموت تلویزیون هستی مثل سابق با این فرق که داری دیگه کار باهاشون رو هم یاد میگیری ...

انقدر قشنگ به تقلید از بابایی انگشتهات رو روی آی پد میکشی که انگار صد ساله باهاش داری کار میکنی ...

گوشی تلفن رو برمیداری و شماره هاش رو فشار میدی و منتظر شنیدن صدا میمونی ...

ریموت تلویزیون رو میگیری جلوش و دکمه هاش رو میزنی و تنظیماتش رو بهم میریزی ...

بابایی که بیرون بره هنوز هم گریه میکنی ...

یه وقتایی بای بای میکنی ,یه وقتایی نه ...

جدیدا اگر بگذارمت پیش عمه و برای کاری برم بیرون وقتی برگردیم خونه کلی نق میزنی و گریه میکنی ...

خیلی ماهرانه ادای گریه رو درمیاری ...

سعی میکنی چیزی رو که میخوای نشون بدی اما نمیتونی مفهوم اشاره ات رو بفهمونی ...

خوب چیا خوردیم علاوه بر شیرخشک و آب جوشیده !؟

تمام غذاهای سفره به جز فست فودها و ممنوعات 

میوه که عاشقشی ،تقریبا همه نوع 

و تقریبا هر چیزی که من و بابایی خوردیم 

قد :81

وزن :11,800

دور سر :46,5