خرید با یه پسر غرغرو !!!
امروز بعد از اینکه عمه و عمرانه جون رفتن من و تو و خاله فری رفتیم هفت حوض تا اون لباسی که مد نظر مامانیه برای تولدت اونجا بیابیم که ...
انقدر شما غر زدی و از وقتی که راه افتادیم گفتی اه که کلافه ام کردی ...
راستی امروز برای اولین بار بهت دنت وانیلی دادم و بسی عاشقش شدی ،غذا که نمیخوری باید یه جوری زنده نگهت داشت !!!
خلاصه که باز هم نیافتم ...
فقط یه لباس برای خودم خریدم و ۶ تا بادی حلقه ای برای شما ،همین !
راستی دیروز از دم نمایندگی دلونگی رد میشدیم که یاد خاله فری افتادم که قوری چای سازش شکسته ،از عمو احمد خواهش کردم بایسته و رفتم برای خاله فری قوری بخرم که چشم به این دو تا باکس بانمک و کالرفول افتاد و خریدمشون ...
میخوام چیزایی مثل پستونکت و ... که میخوام برات یادگاری نگه دارم رو توی این جعبه ها نگه دارم !
خیلی دوستشون دارم ...
اینم بادی های گل پسری ...
این ساکم آقای فروشنده که مرد مسنی بود و از شما خیلی خوشش اومده بود بهمون داد !