سه چرخه ...
دیشب نامزدی دعوت بودیم ،نامزدی علیرضای خاله اعظم ...
خاله که میگم نه خاله واقعی ،اما به اندازه خاله واقعی !
بابایی گفت :من نمیام ،میمونم و کیان رو نگه میدارم ،آخه توی عروسی سمانه خیلی اذیتش کرده بودی بنده خدا رو !
خلاصه قرار شد که تو و بابایی برین خونه مامان جون و من برم نامزدی ...
تو هیر و ویر حاضر شدن بودم که دیدم زنگ زدن و بابایی در رو باز کرد و بعلــــــــــــــه !!!
پیک یه سه چرخه smoby که بابایی اینترنتی خریده بود رو آورد ...
چی بگم !؟
مبارکه !
از فضولی نمیتونستی صبر کنی بابایی درش رو باز کنه !
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی