کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

دوچرخه ...

1392/7/12 22:12
نویسنده : مامان زهرا
605 بازدید
اشتراک گذاری

این پست رو دیشب نوشتم ،دقیقا زمانی که شما روی پام داشتی میخوابیدی ،اما امروز آپش کردم چون دیشب نمیتونستم از دوچرخه ت عکس بندازم !!!

البته قبلا گفته بودم که دیگه از خریدات عکس نمیذارم ،اما تصمیم عوض شد ،از اسباب بازیهات عکس میذارم ...

دوست دارم بعدا بدونی چه اسباب بازیهایی داشتی ...

.................................................................................

یه وقتایی نمیتونم باباییت رو درک کنم ،نمیدونم چرا !

وقتی میفهمه یه چیزی لازمه یا دوست داریم داشته باشیم میره میگرده و بهترین و گرونترینش رو میخره ،اما اغلب اوقات شی خریداری شده اون چیزی نیست که میخواستیم ! 

خیلی سعی میکنم توضیح بدم چی میخوام هاااااااا ،اما نمیشه !

راستش من اصلا دوست ندارم شما از الان عادت کنی به خریدن اشیایی که شاید خیلی مورد استفاده قرار نگیرن یا کاربردشون خیلی کم باشه با هزینه های زیاد ،اما باباییت دوست داره شما همه چیز داشته باشی و همه هم از نوع بهترینش ...

یادته چند وقت پیش قرار شد برای شما سه چرخه بخریم !؟

دوچرخه مورد بحث ...

این پست رو دیشب نوشتم ،دقیقا زمانی که شما روی پام داشتی میخوابیدی ،اما امروز آپش کردم چون دیشب نمیتونستم از دوچرخه ت عکس بندازم !!!

البته قبلا گفته بودم که دیگه از خریدات عکس نمیذارم ،اما تصمیم عوض شد ،از اسباب بازیهات عکس میذارم ...

دوست دارم بعدا بدونی چه اسباب بازیهایی داشتی ...

.................................................................................

یه وقتایی نمیتونم باباییت رو درک کنم ،نمیدونم چرا !

وقتی میفهمه یه چیزی لازمه یا دوست داریم داشته باشیم میره میگرده و بهترین و گرونترینش رو میخره ،اما اغلب اوقات شی خریداری شده اون چیزی نیست که میخواستیم ! 

خیلی سعی میکنم توضیح بدم چی میخوام هاااااااا ،اما نمیشه !

راستش من اصلا دوست ندارم شما از الان عادت کنی به خریدن اشیایی که شاید خیلی مورد استفاده قرار نگیرن یا کاربردشون خیلی کم باشه با هزینه های زیاد ،اما باباییت دوست داره شما همه چیز داشته باشی و همه هم از نوع بهترینش ...

یادته چند وقت پیش قرار شد برای شما سه چرخه بخریم !؟

از اون سه چرخه هایی که تا زمان تسلط کامل بچه به رکاب زدن توسط مادر هم هدایت میشه و بعد نخریدیم !؟

یهویی دوباره تصمیم گرفتیم بخریم ...

بابایی یه چند تا سایت فروش اینترنتی رو زیر و رو کرد و ۳-۲ تا سه چرخه با قیمتهایی که اصلا بهشون نمیخورد بهم نشون داد و منم گفتم :نمیدونم ،هر کدوم که فکر میکنی بهتره همون رو بخریم ،خیلی سعی کردم نسبت به قیمتش بی خیال بشم ...

بگذریم ...

امروز صبح شما از ساعت ۶-۵ انقدر غرغر کردی که نگذاشتی بخوابم من ،دیگه پا شدیم صبحونه خوردیم و کم کم آماده رفتن به مطب دکترت برای چک آپ شدیم !

فکر کنم داری سرما هم میخوری ،یه وقتایی تک سرفه میکنی ...

و قرار شد بعد از مطب بریم یه چندتایی فروشگاه معروف فروش لوازم کودک رو هم ببینیم و نهار رو هم بیرون بخوریم !

رفتیم مطب و با اینکه ما برای ساعت ۱۲:۱۵ وقت داشتیم منشی گفت :امروز مطب شلوغ بوده و باید یک ساعتی صبر کنین !!!

تصمیم گرفتیم بریم و یه دور بزنیم و برگردیم که به توصیه بابایی از خانم منشی پرسیدم آخرین مریض کی میره که ما بیایم که گفت :۲:۱۵ !

رفتیم نی نی سالن و سه نی نی و دنیای کودک و ... دیدیم و اصلا اون چیزی رو که ما میخواستیم نداشتن ،اصلا چندتاشون سه چرخه نداشتن کلا ...

فقط نی نی سالن یه مدل داشت که قرار شد بریم سایکل رو هم ببینیم و برگردیم ...

بعد هم رفتیم فروشگاه سایکل که ببینیم از همین پستونکت دارن یا نه که نداشتن اما بابایی یه دوچرخه توی ویترینشون دید و عاشقش شد !!!

دیگه دیرمون شده بود ،سریع رفتیم مطب دکتر که دیدیم منشی رفته و یه لیست بلند بالا نوشته که ما توش نفر هشتم بودیم و نفر دوم تازه رفته بود تو ،بابایی هم عصبانی شد و گفت :امروز اصلا نمیخواد کیان چک شه ،میریم یه روز دیگه میایم !!!

اومدیم خونه و سر راه هم به توصیه من به جای غذای رستوران ،یه دست دل و جگر خریدیم و اومدیم خونه و کباب کردیم و خوردیم ،شما هم که بار اولت بود جگر کباب شده میخوردی خیلی خوشت اومد !

البته قبل از دوباره دکتر رفتن من دیدم شما خیلی گرسنه ای و از قنادی نگار ونک برات پای میوه ای خریدیم که خوردی و از اون هم خوشت اومد ...

البته کلا شما از هر خوراکی خوشت میاد ،جز شیر !

بعد هم سه تایی خوابیدیم و چشمامونو که باز کردیم عصر شده بود و هوا تاریک ،بدی پاییز فقط همینه تا چشم بهم بزنی شب میشه !!!

به بابایی گفتم :بریم بهار واسه کیان لباس بخریم !؟

گفت :بریم ،اما اول بریم من اون دوچرخه رو درست و درمون ببینم !

منم که اصلا ندیده بودمش قبول کردم و با خاله مریم رفتیم !

راستش اونجا که رفتیم من اصلا از این دوچرخه خوشم نیومد و اصلا فکرشم نمیکردم باباییت بخواد بخردش !

اما همونجا بابایی عاشقش شد و خریدش و من هم کلیاتی عصبانی شدم !

میدونی ،به نظرم تقریبا هیچ کاربردی نداره این دوچرخه ،به جز ظاهر زیبا ،من دوست داشتم شما رکاب زدن رو یاد بگیری ...

خلاصه برای این دوچرخه کذایی باباجونت ۴۰۲،۰۰۰ تومن پول داد و اومد بیرون !!!

شاید زمانی که اینا رو میخونی این پول مبلغ زیادی نباشه ،البته شاید الان هم نباشه ،اما به نظر من برای این دوچرخه پول دور ریختنه !

بعد از خریدش هم رفتیم بهار و من ۳ دست لباس تو خونه ای برای شما خریدم و البته یه بلرسوت لی خیلی خوشگل هم دیدم که حتما میرم میخرمش ...

موقع برگشتن هم برای شیر خوردن شما اتوبان همت شرق رو اجبارا تا ته رفتیم و برگشتیم و بعد هم رفتیم میدون هروی آبمیوه بستنی بخوریم که یه پسربچه خیلی خوشگل حدودا ۱۲-۱۱ ساله اومد و بهمون فال فروخت !

زمانی که داشت با نگاه التماس آمیز اون چشمهای سبز خوشگلش از ما میخواست که ازش فال بخریم همه شیرینی بستنی توی دهانم جای خودش رو به تلخی داد و حالم بد شد !

ازش پرسیدم :اسمت چیه !؟ گفت :آرش ...

نگرانش شدم ...

از همون بچه گیم هم همیشه نگران بچه های کار بودم ،همیشه غصه شون رو میخوردم و با دیدنشون اشک توی چشمهام حلقه میزد !

به باباییت گفتم :ببین این پسربچه با این همه غرور چه التماسی میکنه برای اینکه یه فال بفروشه و ۵۰۰ تومن گیرش بیاد و اونوقت تو چه جوری مدام پول رو میریزی دور ،باباییت ناراحت شد !

منم ناراحت شدم ،اینطور وقتا بابت همین رفاه نسبی که دارم عذاب وجدان میگیرم !

مگه تو چه فرقی با اون بچه داری کیانم !؟

میدونم که همه جای دنیا پر از سرنوشت های این چنینیه ،اما با دیدن و یا شنیدن هر کدومش همیشه قلبم فشرده میشه گلکم ...

من و باباییت خیلی سعی میکنیم دست افتاده ها رو بگیریم ،کمک کنیم ،حتی یه وقتایی بیشتر از حد و اندازه خودمون ،اما دوست داشتم میتونستم فقر و نداری رو ریشه کن کنم ،کاری کنم تا تمام آدمها در یک سطح زندگی کنن ...

چشمهای سبز اون پسرک اصلا از جلوی چشمهام یک لحظه هم دور نمیشه ،چقدر زیبا بود ...

آرش عزیزم ...

هرچند میدونم هیچوقت این نوشته ها رو نمیخونی اما دلم میخواد بدونی که همیشه و همه جا به یادتم و برای بچه هایی مثل تو که توی بچگی به قاعده صد تا آدم بزرگ اجبارا بزرگ شدن دعا میکنم ...

امیدوارم به زودی در تمام جهان عدل و داد برقرار بشه و تمام آدمها در یک سطح قرار بگیرن ...

بوسه میزنم بر دستهای خسته کوچولوت ...

فردا روشن است عزیزم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (7)

مامان پانیسا
12 مهر 92 21:29
دوچرخه نو مبارک عزیزم

راستی زهرا یک انتقاد اینکه هر پست متن هاش دوبار تکرار میشه زیاد جالب نیست
ببخشید جسارت کردم چند بار خواستم بگم ولی این دفعه نشد نگم
اون اولش رو دیگه تو قسمت دوم نیار
بازهم ببخشیید


خواهش ميكنم صدي جون !

خيلي لطف داري !!!

راستش اونطوري احساس ميكنم احساساتم دقيقا منتقل نميشه ،اينطوري بيشتر دوست دارم !
رومینا
12 مهر 92 22:18

آخی قربون دل مهربونت زهراجون...

راستی این نوع دوچرخه که رکاب نداره برای بچه های زیر 2 سال عالیه.چون هنوز توان پا زدن ندارن و بزودی میبینی که کیان چه حالی باهاش میکنه و سریع باهاش عقب وجلو میره.


خدا نكنه عزيزم !

از همين الان هم خيلي خوشش اومده !
فرناز
14 مهر 92 0:32
مبارکش باشه ....
منم خیلی خوشم اومد ...
به شرطي که بشه ازش استفاده کرد اگه اینطوره آدرس بده بریم ما هم بخریم


والا كيان كه خيلي خوشش اومده ولي خوب هنوز پاهاش به زمين نميرسه !

همينجوريشم باباش سوارش ميكنه و دور خونه ميچرخوندش كلي ذوق ميكنه !

ولي به نظر من براي الان سه چرخه ركاب دار بهتره كه پا زدن رو هم ياد بگيرن !

ادرس هم خيابان ولي عصر ،بالاتر از تقاطع ولي عصر و عباس اباد ،فروشگاه سايكل ،نمايندگي مكسي كوزيه !
sunny
14 مهر 92 14:23
چه دوچرخه خوشگلی
چه طراحی جالبی داره!
مبارکه منم دلم خواست
لطفا برامون از دوچرخه سواری کیان جان هم عکس بذارید...


چشم حتما ...

قابل شما رو نداره عزيزم !
هستی
14 مهر 92 14:31
وای زهرا جان قربون دل مهربونتون برم
دوچرخه ی کیان جان هم خیلی قشنگه مبارکت باشه عــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشق خاله


خدا نكنه نازنين !

قابل شما رو نداره !
مامان پانیسا
14 مهر 92 23:12
چه دوچرخه خوشگلی به به چه شیکه مبارکش باشه
آرام
16 مهر 92 17:32
مبارکه خاله


مرسي خاله !