خاطره خوب روز تولد !
جشن تولدت رو هفته دیگه برگزار میکنیم ...
میدونم یه خورده بی نمکه مامانی ،اما این هفته هنوز آماده نبودیم برای برگزاری جشن ...
هنوز یه خورده از خریدها مونده و من هم به خاطر اسباب کشی کلی خسته هستم !
دیروز تمام لحظه ها رو با یاد پارسال سر میکردم و برای شما هم توضیح میدادم ...
قرار بود از صبح با بابایی بریم بیرون ،ولی خوب بابایی کاری براش پیش اومد و قرارمون شد برای عصر ...
عصر یه سر رفتیم خونه خاله فری پیش خاله ها و بعد از اونجا رفتیم خیابون سهروردی و برای خونه جدید پرده های جدید سفارش دادیم ،شیدهای خوشگل !
از اونجا هم با بابا تصمیم گرفتیم بریم برج میلاد و بعد از بازدید از برج شام بخوریم !
زمانی که رسیدیم تایم بازدید تموم شده بود و ما هم به خوردن شام و گشت زنی توی محوطه بسنده کردیم ...
میخواستیم یک کیک کوچولو هم بگیریم که متاسفانه قنادی ها بسته بودن !
راستی توی برج شما برای اولین بار کلی پیاده روی کردی ،هر کی میدیدت عاشقت میشد !
توی خیابون سهروردی ،در حال نق زدن !
توی خیابون سهروردی ،در حال نق زدن !
حدودا ده دقیقه بعدش برای یک ساعت و نیم خوابیدی و کار ما رو برای انتخاب و سفارش پرده آسون کردی !
و بعد رفتیم برج میلاد ...
از آب نمای داخل برج خیلی خوشت اومده بود !
رفتیم فود کورت که غذا بخوریم ولی شما هوس پیاده روی کردی !
بابایی همش نگرانت بود که خدای نکرده زمین نخوری !
رفتی یه سر به اسباب بازی فروشی زدی ...
دور سالن گشتی ...
رفتیم غذا سفارش دادیم و منتظر موندیم ،البته در معیت شما و در حال پیاده روی و عکاسی ...
غذا رو از باربیکیو مغولی خریدیم ،بدک نبود !
برای من کباب میگو مغولی و برای بابایی کباب فیله مرغ مغولی ...
شما هم از هر دوش خوردی ،در واقع برای اولین بار میگو خوردی و خوشت هم اومد !
برای اولین بار پله برقی هم سوار شدی !
بعدشم اومدیم خونه و شروع کردی به بهم ریختن اتاقت و تا اومدم بیام تو خواستی در رو ببندی ...
داشت یادم میرفت !
اینم یک عکس از شام خوردنت ...
جالبه بگم که گذاشتن این پست یه ۳-۲ ساعتی طول کشید ،اما از دست تو !!!