کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

روزهایی که مریض بودی !

1392/9/4 16:30
نویسنده : مامان زهرا
403 بازدید
اشتراک گذاری

روزهایی که مریض بودی همش با بادی میگشتی تو خونه ،چون تب داشتی و همش گرمت میشد !

یاد گرفتی که کامیونت رو زیر هر بلندی که دستت بهش نمیرسه بذاری و بری روش و دستت رو برسونی !

یه وقتایی هم میری روش وایمیستی و داد میزنی یا دست میزنی و نانای میکنی !

میبینی چقدر از بین رفته بودی !؟

یه وقتایی هم اینطوری میری میشینی ته قسمت بار کامیون و کله پا میشی نیشخند

اینم یه روز که اومده بودی پشت اون چوبی که بابایی برای ورودی آشپزخونه گذاشته و گریه میکردی که شیشه دلستر رو بهت بدم !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

رالیا
9 آذر 92 17:02
عزیز دل من انشالا که دیگه هیچ وقت مریض نشی زهرا جون چشمام اشکی شد چقدر طفلک ضعیف شده بوده ولی با مادری که از شما سراغ دارم انشالا که کاهش وزنش به زودی جبران میشه
مامان زهرا
پاسخ
مرسي خاله ! ميبيني بچه م چقدر داغون شده بود !؟ ولي خدا رو شكر وزن گرفته گلكم !
مامان پانیسا
9 آذر 92 22:23
عزیزم عاشقتم زهراجون بهش برس بازم تپولو بشه خووووووووب
مامان زهرا
پاسخ
خاله صدي مامانمم عاشق پانيسا گليه ! به خدا خيلي بهش رسيدم و البته كه داره جواب ميده و كمبودش جبران ميشه !
هستی
10 آذر 92 12:31
وای خاله قربونت بشه ان شاالله که دیگه مریض نشی و همش شیطونی کنی خاله قربونت با اون پستونکت راستی زهرا جان سالگرد ازدواجتونم مبارک با تاخیر ان شاالله سالیان سال کنار همسرت وپسر گلت زندگی خوب وآرومی داشته باشید و تنون سالم
مامان زهرا
پاسخ
مرسي خاله جوني ... خدا نكنه خاله عزيزم ! مرسي هستي جونم ،ولي جالبه چه به موقع يادتون بود
آرام
10 آذر 92 20:58
عزیزممممم امان از این بالا رفتنشون از هر وسیله ای!
مامان زهرا
پاسخ
ما كه صا... شديم رفت
مامان پانیسا
10 آذر 92 23:40
زهرا جان سالگرد ازدواجتونم مبارک ببخشید من نمی دونستم ایشااله هميشه خوشبخت و شاد باشید