روز عاشورا و کیان سقا ...
امروز لباس سقاییت رو تنت کردم و رفتیم بیرون برای دیدن هیات عزاداری ...
شما هم توی اون همه صدای طبل و نوحه و زنجیر همچین توی کالسکه ات گرفتی خوابیدی که هیچکس و هیچ صدایی نتونست بیدارت کنه و بنابراین نتونستم عکس های خیلی خوبی ازت بگیرم ...
اینجا توی بغل علیرضا ...
اینجا توی بغل علیرضا ...
اینم آقا جون ...
این عکس ها رو هم توی خونه گرفتم !
وقتی که از لباست خوشت اومد ...
و وقتی که از لباس و عکاسی های مامانی خسته شدی !!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی