کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

من و کیان و تب و بی خوابی !!!

1391/10/18 23:55
نویسنده : مامان زهرا
652 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب خیلی شب بدی بود !

 

هم برای من و هم برای تو ...

 

 

تو توی تب میسوختی و من میسوختم از سوختن و ناله کردن تو ...

اینم همین یک ساعت پیش که خواب بودی !

قربون این مدل خوابیدنت برم عزیزم ...

دیشب خیلی شب بدی بود !

هم برای من و هم برای تو ...

تو توی تب میسوختی و من میسوختم از سوختن و ناله کردن تو ...

خیلی سخته که مادر باشی ,اما تجربه بچه داری نداشته باشی !!

دیشب تا صبح تب داشتی و من نتونستم حتی برای یک لحظه چشمام رو روی هم بذارم ,یعنی میتونستم اما نمیخواستم ...

میترسیدم ,میترسیدم از اینکه تبت بالاتر از اونی که بود بره و کاری از دستم برنیاد !

دوبار تبت تا 39 درجه رفت و با پاشویه و شیاف استامینوفن پایین اومد !

بابایی هی بیدار میشد و از من میخواست که تو رو بسپارم بهش ,اما نمیتونستم ,میترسیدم !

ساعت 8:30 صبح دیگه بابایی نگذاشت بیشتر از این بیدار بمونم و خوابیدم تا ساعت 10 و وقتی که بیدار شدم احساس سر درد و حالت تهوع ناشی از بی خوابی دیشب اذیتم میکرد ...

بابایی رفت سر کار و من موندم و تو که ناله میکردی و شیر هم نمیخوردی ,میخوردی اما در حد تر کردن گلو !

ظهر که نهار میخوردم احساس کردم گرسنه ای و رفتم برات سرلاک آوردم و برای اولین بار با میل و اشتیاق خوردی و مامان رو خوشحال کردی ,لباس هات رو تعویض کردم و دست و روت رو شستم و داشتم باهات صحبت میکردم که تمام چیزی رو که خورده بودی بالا آوردی ...

داشتم میمردم ,نه از ترس بلکه برای تو ...

مدام قربون صدقه ات میرفتم و برات توضیح میدادم که هیچ اشکالی نداره و برای هر کسی ممکنه این مساله پیش بیاد ,اما تو فقط گریه میکردی ...

بردمت حمام و شستمت و دوباره لباس هات رو عوض کردم و بدون شیر خوردن خوابیدی ...

البته چه خوابی !؟

همراه با ناله های خفیفی که بغض گلوی من رو صد برابر میکرد ...

این دو روزه وقتی هم که میخوابی باید فقط روی پا باشی و مدام تکونت بدم والا بیدار میشی !

تا شب همینطوری گذشت و شب که بابایی اومد نگه داری از شما رو به عهده گرفت و من یک کم به کارای خونه رسیدم و با ترس و لرز 3_2 تا قاشق بهت سرلاک دادم که خدا رو شکر بالا نیاوردی !

الان هم روی پام گذاشتمت و منتظرم تا بخوابی تا من هم بتونم شاید ساعتی بخوابم ...

دوستت دارم عزیزم ,زودتر خوب شو مامانی !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)