گریه توی مراسم ترحیم ...
دیشب خبردار شدیم که دایی علی آقا شوهر عمه لیلا فوت کردن و قرار گذاشتیم امروز صبح بریم برای عرض تسلیت ...
اونجا که رفتیم فضا خیلی غمگین و ناراحت کننده بود و از گریه و مویه های وابستگان اون خدابیامرز دل آدم ریش میشد ...
من هم که بعد از مامانی و بابایی خودم به قول معروف همیشه اشکم دم مشکمه و یاد روزهای سختی افتادم که خودمون داشتیم و گریه ام گرفت ...
شما اول متوجه نبودی ,اما بعد تا نگاهت به من افتاد بغض کردی و شروع به گریه کردی !
قربونت برم که انقدر متوجه ای ,نبینم اشکهات رو ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی