کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

یهویی ...

1392/2/27 22:24
نویسنده : مامان زهرا
669 بازدید
اشتراک گذاری

همین نیم ساعت پیش از ولایت آبا و اجدادی پدری برگشتیم ...

منتظرم تا شما بخوابی بلکه بتونم دوش بگیرم !!!

اصلا قرار نبود این هفته بریم ,چهارشنبه شب داشتیم از پیاده روی برمیگشتیم که بابایی زنگ زد روی گوشیم و گفت این هفته حتما باید بریم به این خاطر که توی ختم زندایی مامان جون هم شرکت کنیم !

 

حالا چرا قرار نبود بریم !؟

آخه پنج شنبه قرار بود ما و دوستای مامی سایتیمون همدیگه رو ببینیم ...

چقدر ذوق و هیجان داشتم برای اون قرار ...

وقتی قرار شد بریم کلی ناراحت شدم ,اما خوب یه وقتایی یه کارایی رو نمیشه نکرد !

اینم شما توی ولایت خوش آب و هوا ،این همون درخت گیلاسیه که عید با شکوفه هاش عکس گرفتیم !

 

همین نیم ساعت پیش از ولایت آبا و اجدادی پدری برگشتیم ...

منتظرم تا شما بخوابی بلکه بتونم دوش بگیرم !!!

اصلا قرار نبود این هفته بریم ,چهارشنبه شب داشتیم از پیاده روی برمیگشتیم که بابایی زنگ زد روی گوشیم و گفت این هفته حتما باید بریم به این خاطر که توی ختم زندایی مامان جون هم شرکت کنیم !

حالا چرا قرار نبود بریم !؟

آخه پنج شنبه قرار بود ما و دوستای مامی سایتیمون همدیگه رو ببینیم ...

چقدر ذوق و هیجان داشتم برای اون قرار ...

وقتی قرار شد بریم کلی ناراحت شدم ,اما خوب یه وقتایی یه کارایی رو نمیشه نکرد ! 

تا رسیدیم خونه و آماده شدیم و بابایی اومد و راه افتادیم ساعت شد 12:30 شب ,علیرضا هم باهامون اومد !

تمام راه رو شما توی صندلیت روی صندلی عقب کنار علیرضا خواب بودی ,حدودای ساعت 3 هم رسیدیم و من شما رو که عرق کرده بودی گذاشتم زیر پتوی عمه مریم که سرما نخوری ...

بعد هم پشه بند و رختخوابت رو آماده کردیم و خوابیدیم !

صبح تا بعد از ظهر هم توی مراسم ختم شرکت کردیم ,اونجا هم شما اصلا اذیت نکردی ...

هوا خیلی سرد بود و توی این دو روز کلی هم بارون بارید !

البته هوا عالی بود و ملس و تمام اون شکوفه هایی هم که عید شما باهاشون عکس انداختی تبدیل به گیلاسهای پیش رس شده بودن !

اونجا هم کلی به شما خوش گذشت ,با فامیل های مهربون بابایی ...

راستی امروز یک کار خنده دار کردی ,پیف ایستاده !!!

البته یکبار دیگه هم توی 6 ماهگی این کار رو انجام داده بودی هاااااااااااا ,ولی خوب اینبار کلی خندیدیم !

راستی دیگه خیلی بهتر شیر میخوری ,هم توی خواب و هم توی بیداری ...

دارم جواب سختهای این چند روزه رو میگیرم !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

آرام
27 اردیبهشت 92 23:53
خوب خدا رو شکر پیف ایستاده) دستش درد نکنه
مامان منتظر
28 اردیبهشت 92 14:17
رومینا
28 اردیبهشت 92 18:18
سلام زهرا جون
خوبی.کیان جون چطوره.دندونهاش مبارک باشه.زهراجون نمیدونی وقتی پیامت رو دیدم چقدر دوق زده شدم.خیلی برام عزیزین.شما وکیان جون.



شما هم همینطور عزیزم ,ولی حبف که دیگه به ما سر نمیزنین !!!

کیان هم خوبه ,خدا رو شکر !