کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

به بهانه دوازده ماهگی ...

1392/4/11 11:16
نویسنده : مامان زهرا
294 بازدید
اشتراک گذاری

سالها از زمانی میگذره که برای عروسکهام مادری میکردم ...

 

 

 

و حالا توی دهه سوم زندگیم نقش مادری رو دارم برای تو ایفا میکنم !

سیصد و شصت و پنج روز گذشت ...

 

سالها از زمانی میگذره که برای عروسکهام مادری میکردم ...

 

و حالا توی دهه سوم زندگیم نقش مادری رو دارم برای تو ایفا میکنم !

سیصد و شصت و پنج روز گذشت ...

سیصد و شصت و پنج روز از با هم بودنمون از اینکه به عشق تو صبح ها از خواب بیدار شدم و شب ها به عشق صبح به خواب رفتم !

چقدر زود گذشت اون روزای اول ...

یادش به خیر ،چقدر کوچولو بودی !!!

اون روزایی که شیره جونم رو میمکیدی و من لذت میبردم ...

اون روزایی که سردرگم میشدم که چته و گیج و هاج و واج نگاهت میکردم ...

چقدر زود شش ماهه شدی ...

چقدر زود یک ساله شدی ...

چقدر زندگی یادم دادی ...

کنار تو محبت کردن رو از نو یاد گرفتم ...

تو عشق ورزیدن رو با عشق بی حد و حصری که نصیبم کردی یادم دادی ...

وقتی مادر شدم خودم رو بهتر شناختم ...

عشق رو بهتر شناختم ...

فهمیدم وقتی مادری ،یعنی مادری !

بی چون و چرا !

کیان عزیزم ،از زمانی که پا روی چشمهای من گذاشتی و زمینی شدی یاد گرفتم مادر باشم ...

ممنونم عزیزم ،باز هم ممنونم که بهم اجازه دادی مادرت باشم !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)