کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

کیه !؟

1392/5/7 22:49
نویسنده : مامان زهرا
382 بازدید
اشتراک گذاری

امروز داشتم با تلفن صحبت میکردم ،اومدی پرسیدی :کیه !؟

خب ،خدا رو شکر به جز باباییت از این به بعد باید به شما هم موقع تماس های تلفنی حساب پس بدیم !!!

 

 

از ظهر تا حالا هم هر چیزی رو که میخوای میگی بیدا (یعنی بده) ...

قربون خوابیدن مطلومانه ت برم !

امروز داشتم با تلفن صحبت میکردم ،اومدی پرسیدی :کیه !؟

خب ،خدا رو شکر به جز باباییت از این به بعد باید به شما هم موقع تماس های تلفنی حساب پس بدیم !!!

از ظهر تا حالا هم هر چیزی رو که میخوای میگی بیدا (یعنی بده) ...

هنوز هم میل شدید به گاز گرفتن داری ،سیب ،شبرنگ یا خیار میدم دستت که نیازت به گاز گرفتن برطرف بشه ،موقع گاز زدن جیغت درمیاد ولی باز هم گاز میزنی ...

جدیدا هم که خیلی کم شیر میخوری !

دیروز دکتر گفت :از درد لثه هاشه و البته گفت :شما خیلی هنرمندی که توی خواب به کیان ۶۰۰ سی سی شیر میدی ،چون بچه هایی که اینطوری میشن معمولا سریع هم از شیر می افتن و دیگه کلا شیر نمیخورن !!!

راستی دیروز یادم رفت برات از دو تا خراب کاری بزرگ بنویسم !

اول اینکه موقعی که میخواستم نهارت رو بیارم بخوری چون خیلی گریه میکردی همون طور که بغلم بودی با یک دستم بشقاب غذات و با دست دیگه م که شما رو نگه داشته بودم پیاله ماست رو برداشتم که یهویی جنابعالی زدی زیر دستم و بعد ماست بود که توی هوا پرواز میکرد !!!

خیلی عصبانی شدم ،اما فقط بهت خندیدم و گفتم اشکال نداره بمون همینجا تا ماست ها رو تمیز کنم !

که چقدرم شما موندی !

فرش و سرامیک و لوستر و ....

خلاصه ...

نهارمون رو خوردیم و طبق معمول بعد از غذا رفتیم توی حمام و از گردن به پایین شما رو شستیم و تمیز شدی و اومدیم بیرون !

پمپرزت رو بستم و لباست رو پوشیدم که دیدم تلفن زنگ میزنه ،خاله الهام بود !

هنوز درست و حسابی سلام و علیک نکرده بودم که دیدم صدای شدید ریختن آب و هم زمان صدای جیغ شادمانی شما میاد ...

نفهمیدم تلفن رو چه جوری قطع کردم و دویدم سمت حمام !

دیدم که بعله جنابعالی از روشن موندن لامپ حمام سواستفاده کردی و رفتی شیر آب کنار فرنگی رو باز کردی و داری از فواره زدنش لذت میبری و واسش ذوق میکنی و دستهات رو بهم میکوبی ،هم زمان من رو هم دیدی و هول شدی و دور خودت میچرخیدی ومنم میترسیدم بخوری زمین ،چون تازگیا وقتی چیزی رو برمیداری که نباید برداری و یا کاری رو انجام میدی که نباید انجام بدی سریع فرار میکنی ...

هیچی ...

یواش یواش بهت نزدیک شدم و گرفتمت ،دیدم از سر تا پا خیس آب شدی ،دوباره لختت کردم و اول گذاشتم یک کم با اون شیر آبِ بازی کنی و بعد حمامت کردم و آوردمت بیرون !

به هر حال که داستانها داریم با شما !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مرجان مامان بنیتا
8 مرداد 92 12:56
عزیزممممم چه قشنگ شیرین زبونی میکنی


صبر كن مامانش وقت شيرين زبوني بنيتا گلي هم ميرسه !
aram
8 مرداد 92 14:09
ای جونم فینگیلی من عاشق بیده گفتنشونم همچین بجا هم ازش استفاده میکنن فینگیلیا


دقيقا همون روز كه پست بيده گفتن اميتيس رو ديدم با خودم گفتم واي كي ميشه كيان هم بگه بده !؟

فرناز
8 مرداد 92 17:03
خوشم میاد این دکتر پروند خیلی تحویلمون میگیرعههعع



عزیزم عاشق این شیطنت بازیهاشونم .....علی هم دقیقا همین کار را رو میکنه ....خیلی با نمک در میرن ....من سعی میکنم خونسرد برم دنبالش چون هیجان ماها رو كه میبینن بدتر هول میکنن جیغ میزنن دیگه نیگا نميکنن کجا دارن فرار میکنن .....خدا حفظشون کنه نی نی ها رو


از چه نظر ميگي تحويل ميگيره فرناز جونم !؟

واقعا هم خدا حفظشون كنه ، كيان وقتي ميخواد بدوه سرش رو ميندازه پايين و د برو كه رفتي !
خيلي كم تو در و ديوار ميخوره ، اما خوب همونم دل من مادر رو ميلرزونه !

نرگس
8 مرداد 92 20:53
وای عزیزم چقدر بانمک بود داستان شیطنت آقا کیان کلی خندیدم. این فرارو که میگی قشنگ میتونستم تصور کنم. چون ترانه هم همین کارو میکنه.هههههههه


حالا حالاهاااا روزگار ما با شيطنت هاي اين جماعت ادامه دارد نرگس جون !
هستی
9 مرداد 92 16:45
الهـــــــــــــــــــــــــــــــــی بگردم با این شیطونیهاش . . . . . .
اگر این کیان دست من بیافته درسته قورتش میدم ( دهنم آب افتاد )








خدا نکنه خاله ،ان شاالله همیشه سالم باشین !