کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

شکر ...

1392/5/31 15:12
نویسنده : مامان زهرا
596 بازدید
اشتراک گذاری

خدا رو شکر ...

 

بهتر شدی و دوباره خنده ها و شیطنت هات تمام خونه رو پر کرده !

 

شنبه شب از دکتر و بعد خرید شام خودمون رو انداختیم خونه خاله مریم و شما کل خونه رو زیر و رو کردی واسش !

نوش جونش تا هی نگه بیاین خونه من ،بیاین خونه من !

کل وقت رو با این جارو مشغول بودی !

اسباب بازی جدید این روزهات ...

مهمونی حموم زایمان خاله مریم (خواهرشوهر خاله الهام) خونه حاج خانم بهرامی !

کلی با این میزه مشغول بودی !

فکر نکنی همینجوری آروم خوابیدی هاااااا !

قبلش کلی خراب کاری کردی !

جالبه که بابایی دستگیره های کابینت ها رو باز کرده بود تا شما نتونی باز کنی ولی جدیدا دستت رو میندازی بالای در کابینت و راااااحت بازش میکنی و شروع عملیات !

سه شنبه شب که رفته بودیم پاساژ اندیشه !

و شما انقدر اذیت کردی که من نه تونستم چیزی ببینم و نه تونستم چیزی بخرم !

دیروز میخواستم برای نهار ماکارونی بپزم که تا یک لحظه ازت غافل شدم دیدم بسته ماکارونی رو از روی کابینت کشیدی و همه ماکارونی ها رو ریختی روی زمین ،فدای سرت ...

خرت خرت هم میجویدیشون و سعی در بلعیدنشون داشتی !!

دیشب هم با بابایی رفتیم پاساژ الماس که شما از این چراغا خیلی خوشت اومده بود !

هی با احتیاط از روشون رد میشدی و میرفتی اونور و میومدی اینور ...

امروز ظهر که حسااااااااااابی خوابیدی و بعد بیدار شدی و نهار خوردی !

راستی دیشب میخواستیم از این اسباب بازی فروشیه واست اسباب بازی بخریم که داشتن میبستن !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مرجان مامان بنیتا
31 مرداد 92 14:57
عزیزمممممممممممم

چه خوشگل سعی در خوردن ماکارانی ها داری عسلی



ما اینیم دیگه خاله ،ماکارانی خشک میخوریم !!!
رومینا
31 مرداد 92 16:50
عاشق تیپ مردونتم عزیزم.



مرسی خاله !
صدی
31 مرداد 92 17:09
یاسیییییییییییییییییییییییییییی
جونیم
خدا حفظش کنه ایشالله هیچ وقت مریض نباشه گلم
اون عکسشو خیلی دوست دارم لباش کلاه داره عاشقتم داداش کیان
یک ماچ بزرگ بکن لپشو



چشم حتما خاله جون !
فرناز
31 مرداد 92 17:42
خاله جارو شارژیتون شبیه مال ماست...))
خدا رو شکر حال گل پسری خوب شده ایشالا همیشه لباش خندون باشه




واي عاشقشم خاله فرناز ،خيلي عاليه هنوز بعد از هفت سال عين روز اول كار ميكنه !

مرسي خاله ،به همچنين پسر شما !
آرام
31 مرداد 92 22:52
عزیززززززم یاسی میای الماس یه بار خبر بده ببینیم همدیگه رو خوب


چشم حتما !

رفتيم اون اسباب بازي فروشي بزرگه ولي داشتن ميبستن اجازه ندادن بريم تو !

ايششششششش بهشون !
مریم مامان سام
1 شهریور 92 9:55
خدا رو شکر که نی نی خوب شده

یاسی حالا خوبه کیان با جارو شارژی کار داره سام فقط با جاروبرقی بزرگه اونم اینجوری که همه قطعات رو جدا میکنه و دوباره سرهم ميکنه دیگه فاتحه ش خونده س بیچاره




مرسي خاله ،قربونت ...



نه بابا به موقعش با اونم كار داره !

همچين لوله ش رو ميكنه توي دهنش كه من حالم بهم ميخوره !


مونا
1 شهریور 92 12:30
مامانش ببین پسرم میخواد از حالا بهت کمک کنه تو کار خونه ،ماشالله پسر سبزه ،خوشتیپ ،نمکدون من


خاله ما كمك نخوايم كي رو بايد ببينيم ؟؟؟

بعدشم خاله پسر من به اين سفيدي ، كجاش سبزه است !؟

البته سبزه قشنگ تره هاااا ولي خوب پسمل ما سفيده !!!

گفتم گفته باشم !
مریم مامان سام
2 شهریور 92 0:44
یاسی پسرت سبزه س قبول کن

شیر مرد منم سبزه س


اخه جالبه ،شماها اولين كساني هستين كه ميگين كيان سبزه ست !

همه ميپرسن كيان انقدر سفيده به كي رفته !؟!؟!؟
مونا
2 شهریور 92 11:57
راست میگی زهرا !!!!
اخه تو عکسا سبزه میافته .
چه سبزه چه سفید . بانمکه منه.




قابل شما رو نداره گلم !
sunny
2 شهریور 92 13:59
سلام
ماشالا هزار ماشالا کیان جان چقدر بانمک شده.
یعنی بانمک بود الان بانمک تر شده!!!
مخصوصا تو عکس پاساژ اندیشه.
ما یه چند وقتی درگیر برگزاری مراسم عروسی برادر بزرگه بودیم. البته من و برادر کوچکترم که اینجا کامنت میزاره مرتب سر میزدیم به اینجا
در ضمن قالب جدید وبلاگ هم مبارک باشه
موفق و سربلند باشید.



سلام
مرسي عزيزم ،نظر لطفتونه !
ان شاالله هميشه به عروسي و شادي و خوشي !

كامنتاتون خيلي خوشحالم ميكنه !
از قول من به برادر بزرگه تبريك بگين و به برادر كوچيكه سلام مخصوص برسونين !
برادر بزرگه sunny
7 شهریور 92 0:22
سلام
سپاسگزارم. ایشالا دامادی کیان خان.
ای جان! توو خونه که با جاروشارژی، مهمونی خونه خاله هم با یه جاروی بزرگتر از خودش.
کیان جان از الان این کارهارو نکن، فردا مثل من میشی زن دوست!




خواهش ميكنم !

ميبينم كه !!!
بعله وبلاگ كيان بازديد خانوادگي داره ...

بعدم زن زليلي چشه !؟
tahmin
7 شهریور 92 21:05
مااااااااااشااااااااااالااااااااااا چه بزرگ میشن زوووووووود انگار همین دیروز بود
فرناز
14 شهریور 92 1:12
کجایییییییییییییییی؟؟؟؟؟


همين دور و برا فرناز جونم !

اين كيان روزا كه نميذاره دست به لب تاپ بشم ،شبا هم از خستگي نا ندارم !

مي اپم به زودي ...
سمیرامامان آوا
14 شهریور 92 9:10
سلام زهراجون خوبی؟کیان پهلوون چطوره ؟
مامی قطعه گفتم یک احوالی بپرسم, سفرخوش گذشت؟


سلام عزيزم

مرسي ،منم بدجوري دلم مامي ميخواد !!!

اي بدك نبود ،همش به خريد گذشت عزيزم !
هستی
14 شهریور 92 20:48
وای خاله به قبونش , زهرا جان بده بچم اینقدر تمیزه همش جارو میکشه نفسم
وای با اون لباسهای خاله هما هم خیلی جیگر شده
زهرا جان من آخر یه روز کیان جان را قورت میدم آخه چقدر جلوی خودمو بگیرم خوشبحالت که پسر به این نازی خوجلی سفیدی داری




خدا نكنه خاله ،با اين محبت هاتون حساااااااابي شرمنده مون ميكنين خاله !

نظر لطفتونه ،خاله شما مختارين هر كاري دوست دارين بكنين !