باغ پرندگان ...
دیروز جمعه خیلی حوصله مون سر رفته بود !
بابایی هم از صبح رفت و ساعت ۴-۳ اومد ،شما رو با خودش برد حمام و موهات رو یک کم مرتب کرد !
از حمام که اومدین من گفتم :خیلی حوصله مون سر رفته بریم باغ پرندگان !؟
بابایی هم قبول کرد و رفتیم !
خیلی جای قشنگ و باصفا و خوش آب و هوایی بود ،فقط حیف که ما دیر رفتیم ...
رسیدیم اونجا شما خوابیدی و یه ۳-۲ دور دور باغ پرندگان زدیم با ماشین تا شما توی خواب شیرت رو بخوری و بعد هم رفتیم توی پارکینگ و پارک کردیم و از اونجا هم با ون رفتیم بالا به سمت خود باغ ،ما رسیدیم اون بالا دیگه هوا داشت گرگ و میش میشد و وقت زیادی نداشتیم ...
بلیط خریدیم و رفتیم تو و همون ابتدا یک آب نما توجه ت رو حسااااااابی به خودش جلب کرد انقدر که دیگه حاضر نبودی راه بیای !!!
کالسکه ت رو هم نبرده بودیم ،آخه روکشش رو برای شستن درآورده بودم !
خلاصه که بد نبود ،اما با بابایی قرار گذاشتیم یه بار دیگه زود بیایم تا شما بتونی پرنده ها رو ببینی ...
اینم شما و بابایی که بلیط خریدین ...
اونجا هوا هم خیلی خنک بود که من همش میترسیدم شما که حمام بودی سرما بخوری ...
محو این آب نما شده بودی !
میخواستی بری توی آب که بابایی همش هواتو داشت ،همش میگفتی :آبه آبه !
اینجا هم میخواستی این طاووسه رو بگیری ...
بابایی بلندت کرده تا طاووسی که رفته روی فقس پرنده ها رو ببینی !
تا حالا روی سنگریزه راه نرفته بودی و تجربه جالبی بود برات !
دیگه اونجا شب شد و گفتیم :بریم شهروند بیهقی یه خریدی بکنیم !
اما شما انقدر اذیت کردی که نگو ...
من هم برای اولین بار بهت تنقلات دادم ،یه چند تا دونه بیوگلز پنیری ...
و تو با خوردنشون قیافه ت اینطوری میشد !!!
اینجا هم میخواستم با این نقاشی دیواری که بچه های مدرسه ای بودن ازت عکس بگیرم که وانستادی و غر زدی !
اینم پازلی که از شهروند برات خریدیم ...
بعد از خرید برای شام هم رفتیم از فست فود شایلی پیتزا برای خودمون و فیله سوخاری برای شما گرفتیم و قرار شد بیاریم خونه بخوریم که شما تو ماشین خوابیدی و خونه هم هر کاریت کردیم بیدار نشدی که نشدی ...