کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

میای ...

1392/6/28 15:18
نویسنده : مامان زهرا
567 بازدید
اشتراک گذاری

دارم کرفس هایی رو که دیروز بعد از ظهر خریدم و دیشب شستم و صبح خورد کردم رو ظهر امروز بسته بندی میکنم !

کل آشپزخونه رو بهم میریزی که اجازه بدی من به کارم برسم !!!

بعد از مدتی حوصله ات سر میره ...

میای دستم رو ،نه انگشت سبابه ام رو میگیری و با خودت میبری به اتاقت و میگی :بِییش (بشین) و مثل من دستت رو به زمین میزنی ...

که من بشینم و باهات بازی کنم ،آخه این روزا فقط اگر من یا بابایی توی اتاقت باشیم می مونی و با اسباب بازی هات بازی میکنی ...

منم تمام کار و زندگیم رو ول میکنم و میشینم توی اتاقت و با هم بازی میکنیم !

مرسی پسرم که برای لحظاتی من رو از دنیای بزرگترها بیرون میاری و مهمون دنیای صاف و پاک و صادقانه خودت میکنی !

 

ببین چی به سر آشپزخونه نازنینم آوردی !؟

فدای سرت ...

آخه درسته ؟؟؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

آرام
29 شهریور 92 23:58
عزیزک فضولچه




ميبيني خاله ش !؟
رالیا
30 شهریور 92 9:47
عاشق خرابکاریهاتم خاله راحت باش


هه هه هه ...

ديگه نميتونه راحت باشه خاله ش !!!

باباييش واسه اشپزخونه در گذاشته !
مامان بهاره مامان امیرمحمد
31 شهریور 92 14:28
وای خاله جون که کارهای بامزه انجام میدی عزیزم خیلی مراقب خودت باشیا خیلی یک بوس آبدار