ماساژ ...
جدیدا هر وقت میریم خونه مامان جون اینا شما سریع میری دستگاه ماساژورشون رو برمیداری و حالیمون میکنی که ماساژت بدیم ...
مامان جون هم که با حوصله و نوه دوست ،کلی ماساژت میده و قربون صدقه ت میره !
البته امشب زدی بنده خدا رو ناکار کردی !!!
داشتی با شارژر موبایل آقاجون بازی میکردی و همینجوری میچرخوندیش که یهویی خورد توی صورت مامان جون دقیقا زیر چشمش ،خیلی دردش اومد بنده خدا ،زیر چشمشم ورم کرد و کبود شد اما نگذاشت دعوات کنم ...
مراقب باش پسرم !
راستی دیشب مریم جون اینا خونه مون بودن و شما خیلی دوست داشتی با معین بازی کنی ،اما چون اون فقط میخواست با اسباب بازی هات بازی کنه بدون تو ،تو هم اسباب بازی هات رو بهش نمیدادی ...
کلی بهت خندیدیم ...
خیلی حال میکنی ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی