کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

گل پسر قند عسل نقاشی میکنه با ماژیک ...

1392/9/18 22:32
نویسنده : مامان زهرا
562 بازدید
اشتراک گذاری

امروز سال روز فوت دایی عباس بود (دایی بابای من) ،خدا رحمتش کنه ،مرد بی آزاری بود !

برای مجلس ختم انعام دعوت بودیم خونه شون و من مردد بودم که شما رو ببرم یا نه که تصمیم گرفتم ببرمت ،آخه انگاری سرما خوردی و ترجیح دادم پیش خودم باشی ...

مرسی که خیلی پسر خوبی بودی ،همه لذت برده بودن از این همه آرومی و خوش اخلاقی تو ...

بعد از اینکه از مراسم برگشتیم شما بعد از یک خواب حسابی بیدار شدی و حوصله ت سر رفته بود که با خودم گفتم بهتره نقاشی کنیم ،اونم با ماژیک که رنگهاش زنده تره ...

راستی برگشتنه تا توی آژانس نشستیم راننده لامپ سقف رو خاموش کرد که یهویی شما شروع کردی با انگشتت اشاره با لامپ و میگفتی :روش روش (روشن کن) ،آقای راننده هم بدون اینکه ما بگیم خودش متوجه منظورت شد و لامپ رو برات روشن کرد و کلی قربون صدقه ت رفت ...

اول یه زیرانداز پهن کردم تا فرش ماژیکی نشه و بعد هم بساط نقاشی رو آوردم ،برای اولین بار بدک نبود !

اینم کیان و ماژیک ...

اول طبق معمول کنجکاوی ...

اول شروع کردی به باز کردن در ماژیک ها !

ماژیک رو دادم دستت و سعی کردم تشویقت کنم به خط خطی ...

میخواستی ببینی با پشتش هم میشه خط کشید !؟

دستاتم که ماژیکی کردی !!!

بعد پاره کردن دفتر !

و ...

ای بابا بی خیال نقاشی ...

بازی با این جای ماژیک ها خیلی حال میده !!!

هی انگشتم رو میکنم این تو و بعد هم به مامانم میگم واسم درش بیاره !!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

هستی
27 آذر 92 13:38
وای قربون اون دستای ماژیکیت بشم من وای زهرا جان من تا صفحه وب کیان جان را باز میکنم شروع میکنم به قربون صدقش رفتن و زدن به تخته و صلوات فرستادن چند روز پیشا همسری حین انجام دادن این کار منو دید گفت: آخی همسر اینقدر نشستی پای نت مشکل دار شدی گفتم آخه خبر نداری ك چ جیگری جلومه !!!
مامان زهرا
پاسخ
خدا نكنه خاله ! همه اين محبت ها نظر لطف شماست خاله ! ما هم خيلي دوستتون داريم و از ديدن كامنتاتون شاد ميشيم