اولین لقمه !
دیشب حدودا ساعت ۱۰ از خونه مامان جون اینا اومدیم و نگاه به ساعت که کردم دیدم دیروقته برای غذا پختن و برای شما و بابایی سیب زمینی و تخم مرغ پختم ...
غذا رو که داشتم لقمه مبکردم و بهت میدادم حواسم به حرف زدن با خاله مریم که برای کاری اومده بود که زود بره پرت شد که یهویی دیدم خودت نون رو برداشتی و یه تیکه کوچیک کندی و یه تیکه سیب زمینی هم روش گذاشتی و سعی کردی لقمه ش کنی و گذاشتی توی دهانت ...
الهی قربونت برم آخه کی تو این سن این کارا رو میکنه !؟
خیلی ماهی به خدا ...
دیشب خونه مامان جون اینا انقدر قشنگ انار میخوردی که مامان جون و عمه مریم کلی کیف کردن و قربون صدقه ت رفتن ...
قربون اون پاهای کوچولوت که در هر صورتی باید روی هم باشن !!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی