یلـــــــــــدای ۱۳۹۲ ...
یادش به خیر ،بیشتر شبای یلدا (اون موقع ها که بچه بودیم و مامان و بابا هم بودن) یا میرفتیم خونه خاله مهین یا خونه دایی بهمن ،خیلی خوش میگذشت ...
بعدشم که هر سال غریبانه خواهر و برادری دور هم جمع میشدیم ،ای روزگار ...
از سالی که من و بابایی ازدواج کردیم هم تقریبا همه شب یلداها رو خونه خودمون بودیم !
سال اول عروسیمون که خانواده من به رسم خودمون برام شب چله ای آوردن و فکر کنم یک سال هم خونه مامان جون اینا بودیم ...
پارسال هم که خونه خاله پری قم بودیم و شب یلدایی در کار نبود !!!
اما امسال ...
پریشب که جمعه شب باشه من و شما و بابایی رفتیم بیرون و من از مرکز خرید گلستان شهرک غرب یه دونه کت خیلی خوشگل nina matilda واسه دخمل عمه لیلا خریدم که دیشب خورد تو حالم و فهمیدیم که نی نیش پسمله ،خوش به حال تو ...
آخر شب هم واسه خواب بابایی من و شما رو برد خونه خاله الهام چون دیروز خاله الی آش پشت پای عمو حسین (شوهرش) رو پخت که رفته کربلا ،عصر هم از اونجا اومدیم خونه مامان جون اینا و مامان جون هم کلی تو زحمت افتاده بودن ...
ما بودیم و عمه مریم اینا و عمه لیلا اینا ،فقــــــــــط ...
بعد از شام هم من یک میز یلدایی با امکانات موجود چیدم برای گرفتن عکس یلدایی ،هم شما و هم عمه لیلا با نی نی تو دلش ...
اینم شما و میز یلدا ...
البته نذاشتی یه عکس درست و درمون بگیریم که ...
قربون همه شیطنت هات ...
اینجا هم بقیه داشتن عکس می انداختن و شما روی گردن بابایی نشسته بودی ...