کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

نيمه شبانه !

1392/10/7 2:56
نویسنده : مامان زهرا
588 بازدید
اشتراک گذاری

اين اولين پستيه كه با گوشي ميذارم !

ساعت هم حدودا ٣ صبحه ...

ديشب شام خونه عمو سيداينا بوديم و اقاي كيخسروي و همسرش فاطمه جون و دختر يك سال و هشت ماهه شون دل ارا هم بودن ،رفته بوديم براي برنامه ريزي سفر ...

من خيلي اهل گلايه نيستم اما ...

امشب يه كارايي ميكردي كه دلم ميخواست خودم رو حلق اويز كنم !!!

مخصوصا اينكه ديشب هم تا صبح حواسم به تو بود و نتونستم بخوابم و دم صبح هم كه تب كردي ديگه حسااااابي خواب از سرم پريد !

البته پريشب كه وليمه از كربلا اومدن عمو حسين شوهر خاله الهام بود و اونجا بوديم شما انقدر اقا بودي كه همه تعريفت رو ميكردن ،به قول مامان جون چشم خوردي !!!

اما امشب !

واي ،ميرفتي روي مبل و ميرفتي روي كانتر اشپزخونه ،در كابينت ها رو باز ميكردي و بهم ميريختي ،نمكدون ها رو ميگرفتي دستت و نمكشون رو ميپاشيدي روي زمين و ...

و موقع شام هم كه هيچي نخوردي و حسااااابي كثيف كاري كردي ،خدا رو شكر كه هميشه زيراندازت همراهم هست به اضافه يكي دو دست لباس ...

البته همه اين بي قراري ها علت داره و علتش هم سرماخوردگي شماست ...

همين الان هم بعد از خوابوندن شما و رسيدگي به اوضاع خونه اومدم بخوابم كه ديدم تب داري ،بهت استامينوفن دادم و روي پام خوابي ...

من و بابايي تصميم گرفتيم اگر شما همينطور بيمار بودي مسافرت رو كنسل كنيم ،ولي اميدوارم خوب شي ...

خوب شو ماماني ...

اینم عکسهای خونه خاله الهام اینا که بی حال روی پای بابایی دراز کشیده بودی و بابایی هم نوازشت میکرد !


 

الهی فدای اون چشمهای قشنگت بشم من !

عکاس :خاله مریم 

اینم سوغاتی عمو حسین از کربلا به اضافه یک دست لباس ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

بهار مامان رومینا
7 دی 92 16:06
انشااله که خوب میشه زهرا جون و برنامه سفرتون بهم نمیخوره. اصلا امیدوارم خدا بهترین حالت رو براتون رقم بزنه. آره عزیزم فصل زمستونه و سرما خوردگیهای گاه و بی گاه ما مامانها رو حسابی خسته کرده.
مامان زهرا
پاسخ
مرسي عزيزم ! راست ميگي گلم ،من كه قيافه م عين جنگ زده ها شده به خدا !!! در مورد مسافرت هم كه دو دلم ،نميدونم چه كار كنم !!!
هستی
7 دی 92 16:18
خاله ب قربونت شیطون مامانی رو اذیت نکن نفس ان شاالله ک زود خوب میشه و چیزی نیست
مامان زهرا
پاسخ
اميدوارم خاله ش ...
مریم مامان سام
8 دی 92 17:28
ای بابا یاسی اینقدر به بچه گیر نده اسمشون روشونه دیگه بچه حالا دلش خواسته یه کمی بریز و بپاش کنه فدای سرش ایشاله زودی هم خوب بشه و سرحال راستی من هر وقت حس کنم سام داره سرما میخورده سریع یه قوری اويشن دم میکنم با پونه کوهی دوتایی با خرما میزنیم بر بدن بعدشم خوب میشیم اشتباه نکنم سمت مادرشوهرت اینا اویشن و پونه های درجه یکی پیدا میشه ،راستی گفتم بهت یحتملن با شوهرت اینا فامیل باشیم !؟
مامان زهرا
پاسخ
مرسي مريم جون ،ميدونم بچه است اما امان از ايده ال گرا بودن بنده !!! يه وقتايي مادر همسري ميگه تقصير كيانه كه انقدر بچه خوبي بوده كه شماها رو پر رو كرده و همش ازش انتظار خوب بودن دارين ،نميدونم والا !!! فعلا كه بچه م خيلي مريض و بد حاله ! دم كرده اويشن با پونه كوهي !؟ اين بار امتحان ميكنم ببينم جواب ميده يا نه !!! راستي مگه شما اصليتتون كجاييه خاله جوني !؟ خانواده همسري اهل يكي از دهات استان قم هستن توي بخش دستجرد كه بين ساوه و تفرش قرار گرفته به نام روستاي ونان !
مریم مامان سام
10 دی 92 0:28
ما سمت نوبرانیم به مادرشوهرت بگی میشناسه البته الان یه 3 سالی میشه حسرت اب و هواشو دارم با اون زردالوهای قلمبه و نارنجی رنگش و چاقاله بادومای پرزدار و انگورای گرد و ابدار و بولاغ اوتی و کهلیوت و دیگه ............. خلاصه اب چشمه و برف و شیره و کلی چیزای دیگههههههههههههه اییییییییییی روزگار یادش بخیر
مامان زهرا
پاسخ
خودم ميدونم نوبران كجاست البته نوبران اگر اشتباه نكنم از توابع همدانه ،ولي خوب يه جورايي بهم نزديكن ... گفتي چاقاله بادوم پرزدار هوس كردم ،ميخوام ! توي روستاي زادگاه پدر همسري هم پره از درخت بادوم و گردو و فندق و قيسي و زردالو و هلوسفيد و ...
مریم مامان سام
10 دی 92 11:23
نه خیرمممممممممممممممممممممم نوبران مرز ساوه و همدانه وایییییییییییی نمیدونی عید با بوی دود هیزم وای تو هوای مه الود و مرطوب و ایضا بارونی بوی نون ده از اون نونای نازک و گرد و بزرگ فکر کن من حامله که بودم هوس اون نونا رو کرده بودم مامانم اینا خوب اونجا باغ و خونهههههههههههه و ویلا هم که تازه ساختن دارن و همش از اون نونا میخورن ولی دریغ از یه کف دست بیچاره همسری هم شرایطشو نداشت بره و گیر بیاره یعنی میدونی که اونا فقط با فامیل و همشهری خودشون مراوده دارن و دیگه تابلو بود و داغ اون نونا همچنان به دل ماستتتتتتت
مامان زهرا
پاسخ
اخي الهي بميرم مريم جون ،فداي سرت ،هر وقت شد با همسري برو و سير بخور از اون نونا ! من احساس ميكنم ادماي اون طرفا كلا يه خورده سردن ،نميدونم چرا !؟ اما ان شاالله پيوند بين شما و خانواده تون روز به روز محكمتر و گرمتر بشه و تموم اين روزاي نسبتا بد يادت بره ! راستي مادرشوهر من هم يه چند وقتيه وقتي اونجا هستن محض تفنن نون ميپزه كه اكثرا هم خوب ميشه و داغش خيلي ميچسبه ،البته تازه كاره خوب ... به جز نون ساده ،نون دستي (همونايي كه روش پياز و گردو داره) و فتير (همونايي كه روشون زرده تخم مرغ و زعفرون داره) و اگردك (همونايي كه توي تابه سرخ ميكنن و روش شكر ميپاشن) هم درست ميكنه !
مریم مامان سام
10 دی 92 17:43
بهشو بگو دونه ای 5 تومن ازش میخرمممممممممممممممم جدی میگمااااااااااااااااا اخه ما اصلن اونطرف نمیریم چون اگه بریم و خونه پدری نریم و بریم جای دیگه خوب مردم حرف درمیارن دیگههههههه اره تقریبا سردن البته با غریبه ها بین خودشون خوبن ولی باز هم مثل طایفه های دیگه ایران نیستن مثلن من مادرشوهرم اینا یزدین عجیب خونگرم و بجوشن اما سمت ما بیشتر رسمین تا خونگرم راستی میدونستی من استاد پختن اگیردک هستم
مامان زهرا
پاسخ
الان نميپزه كه تو هم هول شدي !!! تابستونا كه ميرن ييلاق وقتي دور هم جمع ميشيم ميپزه قد خوردن خودمون ،اخه پاي تنور واستادن خيلي سخته ،اين بنده خدا هم تازه يه چند ساليه از مامانش ياد گرفته و پدرشوهرم هم يه تنور درب و داغون واسش ساخته ! ان شاالله تابستون بياين اونوري هم بخورين هم ببرين !