کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

یک سال و هشت ماهگی ...

1392/12/11 16:17
نویسنده : مامان زهرا
522 بازدید
اشتراک گذاری

از مامان به کبان ...

پسرک بیست ماهه بیستِ بیستِ بیستِ من دوستت دارم ...

دوستت دارم و انقدر من رو وابسته خودت کردی که توان یک لحظه جدایی از تو رو ندارم ...

انقدر خوش اخلاق و خوش مشربی که هر کسی که میبینتت ناخواسته مجذوبت میشه ...

همه میگن شیرینی و خوش اخلاق و صدالبته باهوش ...

یه وقتایی احساس میکنم با یه آدم بزرگ طرفم ...

با آدم بزرگی که منِ درونی خودش رو میشناسه و میخواد خودش رو ثابت کنه ...

انقدر سعی در قبولوندن تواناییهات به ما داری که مدام در حال انجام کارهایی هستی که به دیده اطرافیان خیلی بزرگتر از سنته ...

خلاصه که این روزا شدی یکی یه دونه من و بابایی و عزیز دردونه خونه مامان جون اینا و نمکدون خونه خاله ها و دایی حمید ...

مامان جون و آقا جون انقدر وابسته ات شدن که  تقریبا هر روز باید ببیننت و اگر دیدارتون یه چند روزی عقب بیوفته یا خودشون برای دیدنت پیش قدم میشه یا تماس میگیرن که حتما شما رو ببریم ببننت ...

مرسی که انقدر خوش اخلاقی ...

از مامان به کبان ...

پسرک بیست ماهه بیستِ بیستِ بیستِ من دوستت دارم ...

دوستت دارم و انقدر من رو وابسته خودت کردی که توان یک لحظه جدایی از تو رو ندارم ...

انقدر خوش اخلاق و خوش مشربی که هر کسی که میبینتت ناخواسته مجذوبت میشه ...

همه میگن شیرینی و خوش اخلاق و صدالبته باهوش ...

یه وقتایی احساس میکنم با یه آدم بزرگ طرفم ...

با آدم بزرگی که منِ درونی خودش رو میشناسه و میخواد خودش رو ثابت کنه ...

انقدر سعی در قبولوندن تواناییهات به ما داری که مدام در حال انجام کارهایی هستی که به دیده اطرافیان خیلی بزرگتر از سنته ...

خلاصه که این روزا شدی یکی یه دونه من و بابایی و عزیز دردونه خونه مامان جون اینا و نمکدون خونه خاله ها و دایی حمید ...

مامان جون و آقا جون انقدر وابسته ات شدن که  تقریبا هر روز باید ببیننت و اگر دیدارتون یه چند روزی عقب بیوفته یا خودشون برای دیدنت پیش قدم میشن یا تماس میگیرن که حتما شما رو ببریم ببیننت ...

مرسی که انقدر خوش اخلاقی ...

ولی خوب هنوز یک کودکی با تمام خصایص کودکانه ...

جدیدا به جیغ زدن علاقه زیادی پیدا کردی ،انقدر که یه وقتایی الکی هم جیغ میزنی ،حالا اگر بخوایم چیزی رو به زور ازت بگیریم یا چیزی رو بهت تحمیل کنیم که دیگه واویلا ...

بیشتر ترجیح میدی با وسایل خونه و آشپزخونه سرگرم شی تا با اسباب بازیهات ...

زمانی که من خونه رو جاروبرقی میکشم تو هم دوست داری دسته جارو رو بگیری و جارو بکشی ...

از ماشین جدیدمون اصلا خوشت نمیاد و تا میخوایم بذاریمت توی صندلیت شروع میکنی به غر زدن و جیغ زدن و گریه و ...

زمانی که با هم میریم بیرون و من راننده ام و دوتایی تنهاییم هی میگی :مااااماااان ! منم میگم :جااااانم !؟

تو هم میگی :بیب بیب ،بیب بیب و ...

از اینکه موقع استحمام سرت رو بشورم خیلی خوشت نمیاد و سعی میکنی در بری ...

با سشوار کشیدن بعد از حمام هم جدیدا مشکل پیدا کردی ...

دست اون کسی رو که دوست داری میکشی و میاری مینشونی پیشت و بهش میگی :دودو (جوجو) پَ(پَر) (یعنی بیا کلاغ پر بازی کنیم) ...

حسابی ماشین بازی میکنی و گاززززز میدی ...

موقع نهار و شام باید حتما سرت رو با تبلیغات تلویزیون گرم کنم واِلا نمیخوری ،اما خدا رو شکر وزنت خوبه ...

عاشق چنگالی و یه وقتایی مدام باید یه چنگال توی خونه تو دستت باشه و من همش تن و بدنم بلرزه ...

چاقو رو که میبینی میگی :اوخ !؟ (سوالی میپرسی که مطمعن بشی) ...

به قاشق میگی :گاگُش (به چنگال هم همین رو میگی) ...

به بازی میگی :باژی ...

به ماشین میگی :ماییش ...

به موتور میگی :موتو ...

به بیشتر پسرا میگی :اَیی (علی) ...

به همه آقایون میگی :بابا ،به همه خانم ها هم میگی :ماما (البته نزدیکان) ...

به دنت میگی :نَنه ،یه وقتایی هم نَنی ...

به شکلات و تنقلات هم میگی :مایس ...

به جوراب میگی :بوباب ...

به توپ میگی :بوپ ...

بین میوه ها بیس(سیب) و موس(موز) رو تشخیص میدی و اسمشون رو میگی ...

همه حیوانات فعلا دودو(جوجو) هستن و با دیدنشون ذوق میکنی ،البته اسب رو تشخیص میدی و میگی :اَبس ...

وقتی داری کاری رو میکنی که میدونی خلاف میل ماست و بهت نزدیک میشیم دستت رو میذاری روی بدنمون و به عقب هلمون میدی ...

مدام سوار دوچرخه ت میشی و انتظار داری هلت بدیم ،با هر کسی هم که بیاد خونه مون همین کار رو میکنی اما بین من و بابایی بابایی رو برای هل دادن ترجیح میدی ...

عاشق بلندی هستی و مدام در حال گذاشتن اجسام زیر پاهات برای بلندتر کردن قدت هستی و با این شیوه به همه جاهایی که قدت بهشون نمیرسه دسترسی پیدا میکنی ...

اگر من پیش بابایی بشینم دستم رو میگیری و میبری اول توی آشپزخونه بعد توی اتاق خواب و بعد توی اتاق خودت ولم میکنی و نتدی میدوی و میری میشینی پیش بابات (مثلا میخوای راه من رو دور کنی که نتونم برگردم) ...

کلا به نشستن هر کسی پیش من و باباییت حساسی ...

زدن رو داری یاد میگیری و یه وقتایی اگر چیزی بر خلاف میلت باشه دستت رو به طرف مقابل میزنی و با اخم میگی :دَه دَه ،بعدشم دستت رو روی صورت میذاری و صدای گریه رو درمیاری یعنی که گریه کن و اگر گریه نکنه خودت دستهات رو روی صورتش میذاری و منتظر میشی گریه کنه ...

خنده و قهقهه های الکی میکنی و انتظار داری طرف مقابلت هم همون کار رو تکرار کنه ...

عصر که میشه میری میزنی به در ورودی و میگی :دَدَ دَدَ و اگر در قفل نباشه در رو باز میکنی یا من رو میبری که در رو برات باز کنم ...

کلا انقدر انگشت سبابه من رو میگیری و دنبال خودت میکشی انگشتام کش اومدن ...

وقتی من خونه تمیز میکنم تو هم با یه دستمال ادای من رو درمیاری و کمک میکنی ...

خیلی قشنگ میرقصی و با هر آهنگ تقریبا شادی نانای میکنی ،حرکات دست و پات هم موقع رقص متنوع تر شده ...

داری کم کم از غریبه ها دوری میکنی و زمان مواجهه باهاشون اگر من و بابایی پیشت باشیم که میای و میچسبی به ما و اگر نباشیم میری و توی دورترین فاصله نسبت به طرف می ایستی ،بعد از مدت کمی هم یخت باز میشه و اگر بچه داشته باشن با بچهه بازی میکنی و اگر نه که بهشون روی خوش نشون میدی ...

کلا اخلاقت با بچه ها خیلی خوبه ،با کوچکترها هم دیگه خوب شدی اما خوب به بزرگترها (بچه های بزرگتر) علاقه بیشتری نشون میدی و تقریبا عاشق امیرمهدی و حسام هستی ...

معمولا با شکلات گول میخوری ،البته من نمیذارم بهت شکلات کاکائویی بده کسی ،معمولا تافی کره ای ...

به شیر خیلی علاقه مند شدی و مدام درخواست میکنی ...

شمردن اعدادت خیلی خیلی خوب شده و زمان بالا و پایین رفتن از پله ها اونا رو میشمری ...

قبلا توی شمارشت چهار و شش نداشتی که الان یه وقتایی اونا رو هم میشمری ...

پازل هات رو کم و بیش درست انجام میدی ...

تقریبا تمام حلقه های هوشت رو درست جا میزنی ...

به نقاشی خیلی علاقه نداری ،زود خسته میشی و شروع میکنی به پاره کردن دفتر نقاشیت ...

برای خواب ظهر میری بالش و پتوت رو میاری و جلوی tv توی هال میخوابی ...

شبها موقع خواب میری بابایی رو میبوسی و باهاش بای بای میکنی ...

نسبت به قبل کتابهات رو بیشتر پاره میکنی ...

هر اسباب بازی که به دستت برسه اول تجزیه میشه ...

با آی پد و گوشی آی فون من و بابایی خیلی ماهرانه کار میکنی و هر بازی رو که بخوای میاری ...

قد : 90.5

وزن : 14

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مونا
29 اسفند 92 18:39
سال نو مبارک . از طرف خاله مونا و شنتیا
مامان زهرا
پاسخ
مرسي خاله جوني ! سال نو شما و شنتيا گلي و باباييش هم مبارك ... ان شاالله كه سال خوب و پر بركتي داشته باشين كنار هم !
مامان رومینا
1 فروردین 93 8:47
پسرک خوشگل،خوشتیپ و باهوش خاله بیست ماهگیت مبارک.واقعا که بیستی خاله جونم سال نو هم مبارکت باشه عزیزم.ازاینکه تقریبا بیست ماهی میشه که با هم آشنا شدیم هم خیلی خوشحالم. امیدوارم بزودی از نزدیک ملاقاتت کنم
مامان زهرا
پاسخ
خاله جوني ما هم از اشنايي شما و رومينا ناز نازي خيلي خوشحال و خرسنديم ! خيلي خيلي هم دوستتون داريم ! ان شاالله كه فرصت ملاقات حضوري دست بده !
ثمين
1 فروردین 93 16:08
سلام كيان جون و مامان گلش ،بيست ماهگيت مبارك خاله جونم عيدتون مبارك سالي پر از خوشي و سلامتي براتون آرزو ميكنم
مامان زهرا
پاسخ
سلام عزيزم ،مرسي خاله جوني ! سال نو شما هم مبارك باشه ،ان شاالله كه براتون سالي پر از خير و بركت باشه !
فرناز
2 فروردین 93 17:46
عیدت مبارک کیان جان انشاله در پناه خدا و پدر و مادر شاد باشی
مامان زهرا
پاسخ
مرسي خاله جون ،عيد شما و خانواده محترمتون هم مبارك ...
هستی
2 فروردین 93 21:24
فرا رسیدن نوروز باستانی ، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم بر همه ایرانیان پاک پندار ، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد عیدت مبارک عشق خاله این 2 عید هست ک شما پسر کوچولو با مایی خاله جونی
مامان زهرا
پاسخ
مرسي خاله جون ،سال نو شما مبارك و پر از خير و نيكي ... اينم از افتخارات ماست كه دو ساله دوستاي گلي مثل شما داريم !