یک سال و نه ماهگی ...

یادش به خیر ...

پارسال عید نه ماهه بودی و امسال عید یک سال و نه ماهه !!!

پارسال هر جا میرفتیم عید دیدنی یا مهمون برامون می اومد شما نشسته بودی و به همه نگاه میکردی ،اما امسال ...

امسال هر جا میریم عید دیدنی حساااااااابی شیطونی و بازی میکنی و خوش میگذرونی ،به پسته های کاسه های آجیل پاتک میزنی و مجبور میشیم تقریبا یه چیزایی رو قایم کنیم !!!

عیدی های گنده گنده میگیری و امسال دیگه پول رو میشناسی و تا بهت عیدی میدن میگی :بول بول و حاضر هم نمیشی پولهات رو به کسی بدی ،البته به کارت عابربانک هم میگی :بول !!!

یادش به خیر ...

پارسال عید نه ماهه بودی و امسال عید یک سال و نه ماهه !!!

پارسال هر جا میرفتیم عید دیدنی یا مهمون برامون می اومد شما نشسته بودی و به همه نگاه میکردی ،اما امسال ...

امسال هر جا میریم عید دیدنی حساااااااابی شیطونی و بازی میکنی و خو ش میگذرونی ،به پسته های کاسه های آجیل پاتک میزنی و مجبور میشیم تقریبا یه چیزایی رو قایم کنیم !

عیدی های گنده گنده میگیری و امسال دیگه پول رو میشناسی و تا بهت عیدی میدن میگی :بول بول و حاضر هم نمیشی پولهات رو به کسی بدی ،البته به کارت عابربانک هم میگی :بول !!!

خیلی قشنگ با همه دست میدی ...

هیچ کس رو نمیبوسی و دوست هم نداری ببوسنت ...

میشه گفت اصلا غذا نمیخوری ...

اسباب بازی هات رو به مهمونا میدی و باهاشون بازی میکنی ...

مدام دستمون رو میگیری و میبری به سمت در و میخوای بری دَدَ ...

تا ماشین میبینی میگی :قاااااااان و هر چی ماشینش بزرگتر و خفن تر باشه این قان تو هم کشیده تر و پر قدرت تر میشه ...

توی خواب همش غرغر میکنی ،نمیدونیم چته ...

موقع شستنت خیلی قشنگ و مثل آقاها میای توی دستشویی و حتما هم باید دمپایی بپوشی ...

از الکی گریه کردن برای رسیدن به مقاصدت میخوای استفاده کنی ...

توی گریه کردن هم ید طولایی پیدا کردی و شروع کنی ول کن نیستی ...

دیگه قشنگ میدونی که بابایی و عمه و مامان جون و خاله هات بهت باج میدن اما من نه ،پس وقتی چیزی میخوای ترجیح میدی به اونا رو بندازی ...

با بچه های کوچکتر از خودت خیلی مهربونی و مدام نازشون میکنی و میگی :ناسی ،دستت رو هم به کنار صورتشون میکشی ...

میای دستمون رو روی صورتمون میذاری و میخوای که گریه کنیم ...

همچنان چنگال بدستی و راه میری میگی :نانیش (این اسم جدید چنگاله) ...

یه وقتایی میخوای از حربه زدن استفاده کنی که با بی تفاوتی ما ناکام میمونی ...

قبلنا با خانوما خیلی خوب بودی اما جدیدا اصلا ،مخصوصا چادری ها ...

همش میخوای هود آشپزخونه رو روشن و خاموش کنی و میگی :اوش اوش ...

در جای باطری اسباب بازیهات رو باز میکنی و دنبال باطری هاشون میگردی و میگی :باطی باطی ...

توی رفتار با لوازم برقی و موبایل و ... خیلی مواظبی و اصلا خرابکاری نمیکنی ...

میری روی مبلا و میری بالاشون میشینی ...

استیکرهایی رو که روی دیوار پذیرایی چسبوندم میکنی و فرار میکنی ...

خیلی به ساعت علاقه پیدا کردی ...

مدام توی خونه راه میری و میگی :هشت ،نوه (نه) ،دَه ...

تا لباس من بره بالا میای روی بدنم پوف میکنی ...

شعر حفظ کردنت بهتر شده و علاقه نشون میدی ...

هنوز هم نقاشی دوست نداری ...

خودکار گیرت بیاد تمام دست و پات رو خط خطی میکنی ...

یه وقتایی (البته کم پیش میاد) برای مدتی خودت مشغول میشی و بازی میکنی ...

حسااااااابی از اینکه بیای توی بغل من و باباییت بشینی و ما باهات آروم حرف بزنیم و قربون صدقه ت بریم خوشت میاد ...

یه مدتی بود که به همه میگفتی ماما یا بابا اما الان دیگه نه ...

کتاب هات رو میاری و اسم اشیایی رو که توش میشناسی بهمون میگی ...

هنوزم سفره که میندازن تو میشینی وسط سفره ...

عاشق توپ بازی و شوت کردن شدی و شوهات هم حرف نداره ...

سه چرخه ت رو خیلی دوست داری و هر کی میاد خونه مون ازش میخوای که هُلت بده ...

کلمات اضافه شده به دایره لغاتت ...

دوده (گوجه)

ایار (خیار)

نو (نون)

اَبس (اسب)

بیس (سیب)

میستا (مسواک)

بَست (بستنی)

آدو (آقا جون )

ویری (فری)

مَمی (محمود (محمد آقا شوهر خاله افسر)) 

اَبی (افسر (خاله افسر))

مومو (منیره (دختر خاله افسر) ،مونا (دختر دایی تقی)) 

مَحی (محیا (دختر دایی تقی))

اِلی (الهام (خاله الهام ))

عَیی (امیرعلی)

اَمی (امیرمهدی)

دیدا (لیلا (عمه لیلا))

عِمی (عمرانه (دختر عمه مریم))

آدی (هادی (شوهر عمه مریم))

زَنی (زندایی (خانوم دایی تقی))

نانیش (چنگال)

کیدی (کلید)

مِمم(کِرِم)

پیستا (پسته)

بَیی (بله)

بول (پول)

موتو (موتور)

اَن ( قند)

مایس (هر چیز خوراکی مثل پاستیل و اسمارتیز و ...)

دَسش ( دستشویی)

بیشی (بشین )

پاش (پاشو )

وزن : 13.560 (نسبت به ماه پیش 440 گرم کم کردی)

قد : 92.5