کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

نحسی سیزده ...

1393/1/14 22:10
نویسنده : مامان زهرا
593 بازدید
اشتراک گذاری

من خیلی به این چیزا اعتقاد ندارم اما ...

خُب ،به هر حال دیروز نحسی سیزده گرفتمون و شما دچار حادثه شدی ...

شاید هم به قول مامان جون انقدر شیرینی که چشم خوردی ،من که کلی صدقه کنار گذاشته بودم و اونجا هم که برات اسفند دود کردن !!!

شاید هم باید به قول قدیمیا زمین بخوری تا بزرگ بشی ...

دستت توی دستم بودهااااا ،داشتیم میدویدیم و به میوه کاجی که روی زمین افتاده بود لگد میزدیم و هی شوتش میکردیم این ور و اون ور که برای ثانیه ای اومدم با خاله پری حرف بزنم که دستت از توی دستم رها شد و با یه شوت محکم شما با صورت زمین خوردی و پیشونی و بینی نازنینت خراشیده شد و لب بالاییت هم ترکید ...

انقدر هول کرده بودم که شما رو بغل کردم و میدویدم به سمت شیر آب که بقیه هم اومدن و خیلی ناراحت شدن ...

هر وقت چشمم به صورت نازنینت می افته ناخودآگاه میگم :بمیرم الهی ...

ببخشید مامان ،یک آن حواسم پرت شد ...

سیزده به در بدون هیچ برنامه قبلی و با دعوت دایی تقی رفتیم توی محوطه مدرسه ای که دایی مدیرش و حسااااابی هم بهمون خوش گذشت ،البته به جز اون قسمتش که شما زمین خوردی !

خانواده دایی تقی ،مونا جون و آقا مهدی ،خانواده خاله پری ،خانواده خاله افسر ،مادربزرگ بابایی ،خاله فاطمه ،خانواده عمه زهره ،مامان جون و آقا جون و ما و شب هم هاشم پسرخاله بابایی با خانمش و پسر کوچولوش اومدن ،همه دور هم بودیم و خیلی خوش گذشت ...

آقایون والیبال بازی میکردن و بابایی داورشون بود و خانم ها هم دور هم بودیم و این وسط شما یه ۳-۲ ساعتی هم خوابیدی !

موقع رفتن مثل هر سال من سبزه رو گذاشتم روی کاپوت ماشین ،ولی خُب به به آب سپردن نرسید و وسط راه باد بردش ...

 

سبزه مون ...

اینم آقا کیان پر جذبه !

تا اونجا رسیدیم بابایی دور چرخهای سه چرخه ت رو چسب پیچید که کثیف نشن ...

کلی هم سه چرخه سواری کردی !

رفتی فوتبال با عمرانه ...

فضولی !!!

اینم دماغ نازنینت ،البته امروز صبح عکس گرفتم !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان پانیسا
19 فروردین 93 0:43
آخ جیگرم سوخت الهی بمیرم نازنینم خدا نکنه زهرا جون بردی چکاپ براش پماد بگیر چون اون جاش عین چنگ بعدا میخواره دوست داره بکنه پماد بزنی نرم میشه راحت کنده میشه ایشالله زود خوب میشه و چیز مهمی نیست گلم خودتو ناراحت نکن
مامان زهرا
پاسخ
مرسي صدي جون ! والا يه وازلين امريكايي دارم كه خيلي معجزه گره ،دارم از اون ميزنم ،فعلا كن خدا رو شكر انگار نميخواره ... ممنون از راهنماييت !
رالیا
21 فروردین 93 12:49
الهی من بمیرم خوشگلم که شما اینطوری شدی زهرا جون انشالا که زودی خوب میشه جاش هم نمی مونه البته اگر هم موند نگران نشو این چیزا باعث جذابیت قیافه پسرا تو بزرگی میشه
مامان زهرا
پاسخ
خدا نكنه خاله جون مهربون !!! جاش ديگه داره ميره راليا جون خدا رو شكر ،زخمش عمقي نبود خيلي ،مدام هم چربش ميكنم !