کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

یک سال و ده ماهگی ...

1393/2/16 21:23
نویسنده : مامان زهرا
470 بازدید
اشتراک گذاری

یه خورده دیر اومدم ،ببخشید ...

این روزا خیلی حوصله م با این گچ توی پام سر میره ،کلافه ام عزیزم !

این روزهای من از بام تا شام با شاهزاده ای میگذره که گذر زمان و سرعت سپری روزها رو از روی بلند شدن قدش میفهمم ...

این روزها تمام معیارهای من در پسرکی خلاصه شده که هر روز برای من روز متفارتی میکنه و تمام تنظیمات معیارهای قبلیم رو بهم ریخته ...

این روزها تمام صحبتهایم خلاصه شده در وجنات و سکنات پسری کوچولویی که وقتی بهش نگاه میکنم از ته دلم خدا رو شکر میکنم ...

شکر میکنم برای بودنت ،داشتنت ...

انقدر من رو مال خودت کردی که دیگه آمال و آرزوهام رو هم در تو میبینم و تمام تلاش روزمره من شده آرامش و آسایش و آسودگی تو ...

یه وقتایی دلم میخواد همینطوری کوچولو بمونی ...

این روزهای من از بام تا شام با شاهزاده ای میگذره که گذر زمان و سرعت سپری روزها رو از روی بلند شدن قدش میفهمم ...

این روزها تمام معیارهای من در پسرکی خلاصه شده که هر روز برای من روز متفارتی میکنه و تمام تنظیمات معیارهای قبلیم رو بهم ریخته ...

این روزها تمام صحبتهایم خلاصه شده در وجنات و سکنات پسری کوچولویی که وقتی بهش نگاه میکنم از ته دلم خدا رو شکر میکنم ...

شکر میکنم برای بودنت ،داشتنت ...

انقدر من رو مال خودت کردی که دیگه آمال و آرزوهام رو هم در تو میبینم و تمام تلاش روزمره من شده آرامش و آسایش و آسودگی تو ...

یه وقتایی دلم میخواد همینطوری کوچولو بمونی ...

هر روز عاقل تر از روز قبل رفتار میکنی و همین عقل و هوشت باعث دلبریت میشه ،تقریبا همه هم دوستت دارند ...

روابط عمومیت عالیه و هر جا میری خیلی با اعتماد به نفس کامل با همه رفتار میکنی ...

توی پارک با بچه ها خیلی خوب رابطه برقرار میکنی و اگر هم کسی هُلت بده کاری به کارش نداری ...

وقتایی که من یا بابایی نخ دندون میکشیم میای و میگی :نَس نَس ،بهت نخ میدیم و تو هم نخ دندون میکشی ...

هر شب همراه با ما خودت مسواک میزنی (میستا) ...

موقع درآوردن لباسها از توی ماشین لباسشویی کمک میکنی و لباسها رو یکی یکی میدی به من ...

توی بردن و آوردن وسایل سفره هم کمک میکنی ...

بیشتر اوقتا وقتی بهت بگم یا ببینی من دارم اسباب بازیهات رو جمع میکنم تو هم جمع میکنی ...

هر چیزی رو که بخوری آشغالش رو پرت میکنی توی سینک ظرفشویی و اگر هم بیرون باشیم و سطل آشغال نبینی میدی به من ...

هر کاری رو که بخوایم انجام بدیم جنابعالی میگی :من من و خلاصه این من من کردنهای جدیدت پدرمون رو درآورده ...

میای توی اتاقت و پرتره خودت رو نشون میدی و میگی :نی نی ،بهت میگم :نه مامان ،این تویی ،میزنی با انگشت به سینت و میگی :تویی تویی ...

موقعی که میخوای حلقه های هوشت رو بندازی ،اگر من پیشت باشم و به عمد اشتباه بندازم درشون میاری و میگی :این این ...

خیلی شیرینی دوست داری و هر جا  جعبه شیرینی ببینی میگی :شیینی شیینی ...

وقتایی که من خونه رو تمیز میکنم شما هم یه دستمال دست میگیری و مثلا گردگیری میکنی ...

یه سریال پخش میکرد آی قیلم به نام ساختمان ۸۵ ،توی یه قسمت یکی از بازیگرا گوشی رو برداشت و گفت الو پلیس !؟ حالا از اون روز تا حالا تو هم هی گوشی رو برمیداری و میگی :الو بُبیس ،دَدَ ،فکر کنم میخوای پلیسه بیاد ببرت دَدَر ...

به عمو سید میگی :سی دی ...

یه چیزی که خراب میشه میای و سریع میخوای که درستش کنی و میگی :دُدُس دُدُس ...

وقتی برات آب یا شیر توی لیوان میریزم با یه لحن خیلی بانمکی میگی :بَسی ،بعدشم میگی :میسی ...

تا صدای دزدگیر ماشین از توی خیابون میاد میای و با هیجان خیلی زیادی میگی :دُدی (دزدگیر) ...

تقریبا ادای تمام کارهای ما رو درمیاری ،دقیقا عین یه دوربین فیلم برداری عمل میکنی ...

یه وقتایی میری و مهر نماز رو برمیداری و به تقلید از ما نماز میخونی ،سجده و رکوع و قنوت رو بلدی ...

موقع گریه زیرچشمی همه رو میپایی و اوضاع رو بررسی میکنی ...

وقتی میخوای دلبری کنی یه چشمک خیلی ریز میزنی و دل همه رو هم میبری ...

از اعضای بدن سَر ،چشم ،ابرو ،مو ،گوش ،دماغ ،دست ،انگشت ،پا ،دل ،می می ،ناف ،زبون ،دندون رو بلد بودی و گردن رو هم یاد گرفتی ...

وزن : 14

قد : 93

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مریم
31 خرداد 93 20:49
سلام من با اینکه شش ماهه ازدواج کردم و نی نی ندارم اما عاشق پسرک باهوش و ناز شما شدم و عکسشو به همسرم هم نشون دادم، خدا براتون نگهش داره ایشالا که پله های ترقی را هر روز طی کنه و به اوج برسه
مامان زهرا
پاسخ
مرسی عزیزم ...
مامان پانیسا
3 تیر 93 18:23
پسر خوشگلم دلم برات تنگ شده بود
مامان زهرا
پاسخ
ما نیز همچنین