کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

دیدن طه کوچولو ...

1393/2/15 14:08
نویسنده : مامان زهرا
554 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز نزدیک ظهر توی این فکر بودم که نهار چی درست کنم که بابایی اومد و گفت بپوش بریم !

گفتم :کجا !؟ گفت :کاریت نباشه ،نهار رو هم بیرون میخوریم !!!

خلاصه لنگان لنگان لباسهای خودم و تو رو پوشوندم و توی راه بابایی توضیح داد که داریم میریم یکی از واحدهای یکی از برج های کنار دریاچه چیتگر رو ببنیم برای اجاره ...

رفتیم آپارتمان رو دیدیم و واقعا عالی بود ،طبقه شانزدهم ،۱۴۶ متر ،رو به دریاچه و ...

ولی من به باباییت گفتم :من نمیتونم اینجا زندگی کنم ،خیلی غریبه ...

حالا ببینیم چی میشه !!!

میخواستیم برگردیم به بابایی گفتم :کی بریم دیدن لیلا و طه کوچو که گفت :اصلا میخوای همین الان بریم و رفتیم !

اول رفتیم یه رستوران نهار خوردیم و بعد هم رفتیم سراغ طلافروشی هایی که آدرسشون رو از رستوران گرفته بودیم که بسته بودن و بعد هم رفتیم یه قطار بزرگ برای شما و یه قطار کوچیک برای طه کوچولو گرفتیم که کادو نقدیش رو بذاریم توش و بعد هم قنادی و خرید یه کیک و خلاصه بعد از کلی گردش رفتیم دیدنشون ...

طه کوچولو خیلی کوچولو و ناز نازی بود و ناخواسته من رو بیاد روزای اولی انداخت که تو به دنیا اومده بودی ،قربونت برم !

شما هم کلی ازش خوشت اومده بود و هی میومدی با هیجان نگاهش میکردی و بهش میگفتی :ناسی ناسی (نازی) و تازه میخواستی دستش رو هم بگیری ...

تا شب اونجا بودیم و شب هم که برگشتیم من انقدر سرپا ایستاده بودم و ورجه وورجه کرده بودم که پام ورم کرده بود ...

راستی پایین برج دو تا گوسفند بودن که خیلی بامزه و بانمک شما دنبالشون میدویدی و میگفتی :بع بع ...

جالبه اصلا ازشون نمیترسیدی و میخواستی بهشون دست بزنی !

پسندها (2)

نظرات (5)

مامان آنیسا
30 اردیبهشت 93 14:49
عزیزم
مامان زهرا
پاسخ
قربون شما
هستی
30 اردیبهشت 93 16:50
پسرمون شیره مثل شمشیره مامانش چقدر رنگ سبز (البته همه ی رنگ ها) به کیان جان میاد, عزیزم خیلی جیگر و خوشتیپ هست!!!
رالیا
30 اردیبهشت 93 21:10
آخ که چقدر خوشحال شدم زهرا جون اگر من رو قابل بدونی نمیزارم اینجا اومدی احساس غربت کنی عزیزم من هستم خیلی زود هم به محیط اینجا عادت می کنی انشالا هر چی که قسمت باشه
مامان زهرا
پاسخ
چه جالب راليا جونم !!! شما هم كنار درياچه اين !؟ راضي هستين !؟ والا همسري خيلي دوست داره بياد اونجا اما من نه ،خيلي از خانواده م دور ميشم ... البته هنوز هم تصميم گيري نكرديم ولي خب فكر نكنم بيايم !
رالیا
1 خرداد 93 13:55
زهرا جون من نزدیک دهکده المپیک هستم خود دریاچه نیستم ولی خیییلی بهش نزدیکم حالا یه چیزی رو بهت بگم که تو تصمیم گیریتون می تونه موثر باشه زهرا جون تو فصل گرما اطراف دریاچه یکمی از نظر پشه مشکل داره چند تا از بستگان من تو همون برجهای مشرف به دریاچه هستند ممکنه از این نظر اذیت بشی قبلش خوب در مورد مشکلاتش پرس و جو کنید شاید هم بستگان من خیلی حساس هستند اما در کل غرب تهران خیلی رو به رشد هست و از نظر امکانات همه چیز در دسترس هست حالا خود دریاچه هم نرفتید اطراف ما هم جاهای خیلی خوبی می تونید پیدا کنید عزیزم
مامان زهرا
پاسخ
مرسي عزيزم از راهنماييهاي خيلي خوبت ! والا من هم در مورد پشه زياد شنيدم ولي نميدونم اين در مورد طبقه ١٦ هم صدق ميكنه يا نه !؟ به هر حال فعلا كه رفتنمون به اونجا منتفيه ولي بازم مرسي ...
مامان پانیسا
27 خرداد 93 18:42
زهرا جون پا چه طوره خوبه هنوز تو گچه خیلی دلم برات تنگ شد کجایی کیان خان چه کار میکنه مثل پانی من حسابی اذیتت میکنه
مامان زهرا
پاسخ
سلام ،یه چند روزیه که پام رو از گچ درآوردم و خدا رو شکر بهترم ! کیان هم که مثل همه بچه ها بعله شیطنت میکنه !!!