اندر احوالات ماه دوم ...
دیگه سینه مامان رو خوب نمیگیری و ترجیح میدی شیرخشک بخوری ,البته حق هم داری خوردن شیرخشک آسون تره ...
35 روزت بودکه زنگ زدم به دکترت و گفتم شیرخشکی که بهت میدیم بهت نمیسازه و مدام دل درد و دل پیچه داری اونم شیرخشکت رو عوض کرد و گفت آپتامیل 1 بگیرم واست ...
صبح روز 36ام (ساعت 1 صبح) بابایی و عمو سید رفتن شیرخشک رو خریدن و خاله مریم برای شما شیرخشک درست کرد و یهویی 150 سی سی خوردی و تا 8 صبح خوابیدی و من تازه فهمیدم دل دردهای شما به خاطر طرز تهیه غلط شیرخشک بوده (مامانی شیرت رو با آب جوشیده سرد شده درست میکرد)
دیگه سینه مامان رو خوب نمیگیری و ترجیح میدی شیرخشک بخوری ,البته حق هم داری خوردن شیرخشک آسون تره ...
35 روزت بودکه زنگ زدم به دکترت و گفتم شیرخشکی که بهت میدیم بهت نمیسازه و مدام دل درد و دل پیچه داری اونم شیرخشکت رو عوض کرد و گفت آپتامیل 1 بگیرم واست ...
صبح روز 36ام (ساعت 1 صبح) بابایی و عمو سید رفتن شیرخشک رو خریدن و خاله مریم برای شما شیرخشک درست کرد و یهویی 150 سی سی خوردی و تا 8 صبح خوابیدی و من تازه فهمیدم دل دردهای شما به خاطر طرز تهیه غلط شیرخشک بوده (مامانی شیرت رو با آب جوشیده سرد شده درست میکرد)
شب ها دوباره توی گهواره ات میخوابی و من میتونم آروم تر و راحت تر بخوابم ...
شب ها بالای سرت صدای سشوار میذاریم و خوب میخوابی ...
قطره "کولیک از" رو هم مرتب میخوری ...
نسبت به صداها واکنش نشون میدی و سعی میکنی دنبالشون کنی ...
کالسکه ات رو از توی اتاقت بیرون آوردم و کریرت رو روش نصب کردم و یه وقتایی با هم میریم هواخوری ...
توی کالسکه و آغوشی سریع میخوابی و اذیت نمیکنی ...
کم کم انگاری داری بابایی و مامانی رو میشناسی و زل میزنی بهمون ...
توی مسافرتی که داشتیم خوب خوردی و خوب هم وزن گرفتی ...
از مسافرت که برگشتیم یه 3_2 روزی خیلی بدقلقی کردی ...
از حمام خوشت میاد و توی حمام ساکت میمونی و لذت میبری ...
پستونکت رو با علاقه میمکی ,حتی تو خواب ...
قد :59,5
وزن :6,200
دور سر :39