اندر احوالات ماه چهارم ...

دیگه داری شیطون میشی هااااااااااااااااااااا !

شیر هم که خوب نمیخوری ...

دکترت میگه از شدت کنجکاوی هر کاری رو به شیر خوردن ترجیح میدی ...

فقط شب ها توی خواب میتونم بهت شیر بدم و شما هم کامل بخوری ...

دیگه داری شیطون میشی هااااااااااااااااااااا ! 

شیر هم که خوب نمیخوری ...

دکترت میگه از شدت کنجکاوی هر کاری رو به شیر خوردن ترجیح میدی ...

فقط شب ها توی خواب میتونم بهت شیر بدم و شما هم کامل بخوری ...

یواش یواش داری سعی میکنه موقع شیر خوردن شیشه ات رو بگیری اما زود خسته میشی ...

شیشه شیرت رو هم میشناسی ...

از ابتدای چهار ماهگیت شب ها توی اتاق خودت میخوابی و من و بابایی هم پایین تختت روی زمین میخوابیم تا احساس تنهایی نکنی ...

هنوز هم از آویز موزیکال تختت خوشت نمیاد و زود ازش خسته میشی ,اما زمانی هم که روشنه با عروسک هاش حرف میزنی اما انگاری داری دعواشون میکنی ...

دل دردهای کولیکیت خوب شدن و راحت شدی و دیگه از اون انقباضات سخت خبری نیست ...

دیگه نه صدای سشوار لازم داری و نه قطره "کولیک از" واسه خواب ...

خوب میخوابی ...

تمایل به نشستنت خیلی زیاده و مدام سعی میکنی بنشینی و با توصیه دکتر من کمکت میکنم و مینشونمت ...

آب دهانت هم که همچنان سرازیر ...

وقتی ایستاده نگهت میداریم سعی میکنی قدم برداری ...

بچه های کوچولو رو از بزرگترها بیشتر دوست داری و با دیدنشون ذوق میکنی و میخندی ...

اشیا رو محکم و برای مدت طولانی توی دستت نگه میداری ...

اجسام رو میکشی و سعی میکنی بذاریشون توی دهانت ...

وقتی برات کتاب میخونم سعی میکنی لبه های کتاب رو بگیری ...

دیگه مدام پستونکت رو نمیمکی و بیشتر زمان خواب بهش نیاز داری ...

وقتی پستونکت داره میافته سعی میکنی با دهانت نگهش داری ,اما نمیتونی ...

پستونکت رو به طرز ماهرانه ای کنار لبت نگه میداری و هر زمان که بخوای میکشیش توی دهانت میمکی و دوباره میذاریش گوشه لبت ...

با زبون بی زبونی به آدم میفهمونی که چی میخوای ...

وقتی هم که خوابت میاد یا گرسنه هستی خیلی بدقلقی میکنی ...

یه وقتایی با خودت حرف میزنی و خودت واسه خودت ذوق میکنی ...

قد :68

وزن :8,660

دور سر :43