شخصیت مستقل از همین الان ...
قربون شخصیت و استقلالت برم من ...
امروز انقدر از دستت خندیدم که نگــــــــــــــــــــــو !
یعنی شما از همین الان میخوای واسه من تعیین تکلیف کنی نیم وجبی !؟!؟!؟
قرار بود عمه مریم بیاد دنبالمون تا بریم خونه مامان جون ,آخه فردا نذری دارن و خوب من همیشه خیلی کمک میکردم اما امسال انگار قراره نظاره گر باشم ...
اومدم مثلا لباس نو تنت کنم که انگاری خوشت نیومد ...
حالا میگم ...
لباست رو تنت کردم ...
قربون شخصیت و استقلالت برم من ...
امروز انقدر از دستت خندیدم که نگــــــــــــــــــــــو !
یعنی شما از همین الان میخوای واسه من تعیین تکلیف کنی نیم وجبی !؟!؟!؟
قرار بود عمه مریم بیاد دنبالمون تا بریم خونه مامان جون ,آخه فردا نذری دارن و خوب من همیشه خیلی کمک میکردم اما امسال انگار قراره نظاره گر باشم ...
اومدم مثلا لباس نو تنت کنم که انگاری خوشت نیومد ...
حالا میگم ...
لباست رو تنت کردم ...
شروع کردی به درگیر شدن باهاش ,کلاهش رو درآوردی ,با لثه های بی دندونت سرآستین ها رو میکشیدی ,پیش بند رو میخواستی دربیاری و ...
بعد گذاشمت روی تخت تا لباس هام رو بپوشم که دیدم داری با چنگ انداختن به یقه لباس و پیش بندش و به لثه گرفتن سرآستین ها میخوای لباس رو از تنت دربیاری که موفق هم شدی پیش بندش رو دربیاری ...
و خوشحال از اینکه تونستی پیش بند لباس رو دربیاری شروع کردی به آواز خوندن ...
منم لباس رو از تنت درآوردم و یک لباس دیگه تنت کردم و انگاری از این یکی خوشت اومد !