کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

اولین حمام با مامانی ...

1391/9/1 21:21
نویسنده : مامان زهرا
560 بازدید
اشتراک گذاری

وای چقدر  لطیفی !!!

 

درست مثل برگ گل !

 

این رو میدونستم هااااااااااااااااااااا ,ولی امروز که برای اولین بار با هم رفتیم حمام برام مسجل شد که دیگه نمیدمت کسی ببرتت حمام !

 

وای چقدر  لطیفی !!!

درست مثل برگ گل !

این رو میدونستم هااااااااااااااااااااا ,ولی امروز که برای اولین بار با هم رفتیم حمام برام مسجل شد که دیگه نمیدمت کسی ببرتت حمام !

امروز قرار بود نهار بریم خونه دای حمیداینا و بعد از ظهر هم زندایی زهرا یا خاله الهام حمامت کنن !

اما نرفتیم چون حال شما خیلی خوب نبود و من زنگ زدم و گفتم ما نمیایم و اون ها هم کلی ناراحت شدن ,اما خاله الهام زنگ زد و گفت که نهارشون رو برمیدارن و میان خونه ما ...

خلاصه ...

اومدن و نهار رو دورهم خوردیم که خاله الهام گفت آماده ات کنم تا ببرتت حمام !

من هم گفتم چطوره خودم ببرمش و شما نظارت کنین ببینین که از پسش برمیام یا نه !؟

خاله الهام هم گفت فکر خوبیه ...

همه کارات رو هم خودم انجام دادم و خاله الهام و زندایی زهرا فقط ناظر کیفی بودن !

اول رادیاتور حوله خشک کن حمام رو باز کردم و یه لگن بزرگ گذاشتم زیر شیر آب و آب گرم رو باز کردم توی لگن تا به اصطلاح حمام هوا بگیره ...

دوم وسایل بعد از حمامت رو آماده کردم و روی تخت کنار تشکچه تعویضت گذاشتم ! پمپرز ,حوله ,لباس زیر ,لباس رو ,جوراب حوله ای ,کلاه نخی ,دستمال کاغذی برای خشک کردن گوش ها ,سشوار برای خشک کردنت و کرم کالاندولا و روغن بچه ...

سوم وسایل حمامت رو بردم توی حمام ! شامپو سر ,شامپو بدن ,لیف نرم برای بدن ,لیف زبر برای بردن پوسته های سرت ,تنظیف برای روی پام که لیز نخوری ...

چهارم شما رو لخت کردم و سه تایی با خاله الهام رفتیم توی حمام ...

پنجم نشستم روی زمین و شما رو به رو گذاشتم روی پام ...

ششم روی تنت ,دست چپت ,پاهات ,لای انگشتهای دست و پات هات رو شستم و آب کشیدم ...

هفتم برت گردوندم و پشتت رو ,دست راستت رو و سر و گردن نازنینت رو شستم و آب کشیدم ...

هشتم حوله رو پیچیدم دورت و با کمک گرفتن از دستگیره در بلند شدم و اومدم بیرون ...

نهم اول یک کم خشکت کردم با حوله و پمپرزت رو بستم و بعد هم با باد سشوار کامل سر و بدنت رو خشک کردم ...

دهم لباس هات رو کامل پوشوندم و بوسیدمت ...

خاله الهام هم تاییدم کرد و گفت خیلی خوب و مسلط بودم و بدون استرس از پسش براومدم ...

 

خوب شد ,دیگه فقط باهم میریم حمووووووووووووووووووووم ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)