کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

اولین برف ...

1392/9/15 23:44
نویسنده : مامان زهرا
546 بازدید
اشتراک گذاری

یادش به خیر ...

بچه که بودیم انقدر برف میومد که مدرسه ها تعطیل میشد ،باباها میرفتن روی پشت بوم ها و برف ها رو با پارو میریختن و توی خیابون کپه های بزرگ برف درست میشد ،مامانا هم بساط آش و سوپ و شلغمشون به راه بود و این وسط ما بچه ها هم کلی برف بازی میکردیم و آدم برفی درست میکردیم و خوش میگذروندیم و ...

ولی یه وقتایی دلم واسه بچه های الانی خیلی میسوزه ،نه بارون درست و حسابی که شهر رو بشوره و تمیز کنه و نه برف زیادی که بباره و تهرون رو سفیدپوش کنه و آدما رو خوشحال !

فکر کنم خیلی ساله که برف اساسی نیومده !!!

از دیروز بارون میومد و گاها با برف مخلوط میشد که میشد حدس زد دیشب شب سردی میشه و امروز میشه برف بازی کرد !!!

امروز صبح که بیدار شدیم سمت ما که چیز زیادی از برف نمونده بود ،دیگه نزدیکای نهار که شد با بابایی تصمیم گرفتیم شما رو ببریم ارتفاعات لواسون یه خورده برف ببینی و بازی کنی ،بعد هم بریم نهار بیرون و بعد هم بریم خونه عمو هاشم و خاله سمیه دیدن محمدحسین کوچولو که تازه به دنیا اومده ...

نرفتیم لواسون ،آخه خیلی شلوغ بود ،همون ارتفاعات سوهانک پیاده شدیم یه خورده برف بازی کردیم و عکس گرفتیم و بعد هم نهار رفتیم پرپروک و بعدش هم دیدن محمدحسین کوچولو و شام هم دعوت شدیم خونه دایی تقی (دایی بابایی) که خیلی بهمون خوش گذشت ،دستشون درد نکنه !

راستی شما از دیدن برف خیلی متعجب شده بودی و هی ذوق میکردی و برف بازی میکردی ،،،

فقط امیدوارم سرما نخوری !!!

شما و بابایی ،عاشقتونم ...

یه کوچولوی رنگی رنگی میون اون همه برف سفید ،قشنگم !

اولین قدم رو برف ها ،بابایی همش مراقبت بود زمین نخوری !

توی رستوران در حال خوردن میگو و سیب زمینی سرخ شده ،همه برمیگشتن نگاهت میکردن و قربون صدقه ت میرفتن ،شیرینم !

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان پانیسا
20 آذر 92 23:53
آدم برفی درست نکردین چرااااااااااااااا
مامان زهرا
پاسخ
والا صدي جون انقدر سرد بود كه خيلي كم بيرون از ماشين بوديم و وقت ادم برفي ساختن رو نداشتيم !
عسل
21 آذر 92 8:11
شیطون بلا.... عکسای کیان جانو که دیدم حسسسسااابی سردم شد. پاهاش تا زانو تو برفه، خاله جون یخ نزده پاهااات؟ ...ایشااله همیشه سالم و شاد باشی قربونت برم.... بچه ها از بس که اینطور جاها ذوق بازی و شیطنت دارن، دیگه همه چی یادشون میره. حتی سوزِ برف و یخ ...
مامان زهرا
پاسخ
والا انقدر پوشونده بودمش كه اصلا سردش نشد و البته مدت خيلي كمي هم اونجا بوديم !
سمیرامامان آوا
24 آذر 92 5:40
آخیییییییییییی برف ما هنوز برف امسال رو ندیدیم ,همیشه به شادی عزیز خاله
مامان زهرا
پاسخ
ان شاالله كه اون ورا هم برف مياد خاله ،نيمد شما بياين اينوري با هم برف بازي كنيم !
آرام
24 آذر 92 9:49
کجای سوهانک اومده بودین؟ میگفتی میدیدم همدیگه رو خوب البته فک کنم بالا رفته بودین نه؟ من تا حالا اون بالا نرفتممممم اتفاقا حسينم گفت هاااااا ،گفت رفيقت الان احتمالا اينجاست ! حواسم نبود خاله ببشقيد ! خيلي هى بالا نبوديم ،البته هي پيچيديم رفتيم بالاها ولي نميدونم چقدر بالا بوديم !!!
فرناز
25 آذر 92 10:18
کیانی خوش بگذرونننننننن
مامان زهرا
پاسخ
چشم
آرام
27 آذر 92 13:25
ما رابط لاله و سوهانکیم ... سوهانک رو بری بالا میشه ده سوهانک ... من دیگه بالاتر از درمانگاهش نرفتم ... خیلی کوه ه و تنگ خخخخ کوچه باغه بیشتر
مامان زهرا
پاسخ
نه بابا ما اونقدر بالا نرفتيم كه !!! البته نميدونم هم كجاش بوديم دقيقا !
هستی
27 آذر 92 13:43
اولین برفت مبارک پسرک رنگارنگ شیرین خاله این سری بگو دسته جمعی بریم
مامان زهرا
پاسخ
مرسي خاله ،خيلي ماهي شما ! والا خاله اين بابايي من يه هويي هوس ميكنه و راه ميوفته ،بدون هيچ پيش درامدي !!!