وقتی توی شکم مامان بودی ...
چند روز پیش داشتم قفسه کتاب خونه رو که به یمن ورود شما کلی از کتاب هاش به کتابخونه نزدیکمون سپرده شد رو تر و تمیز میکردم که چشمم به یه پاکت بزرگی که حاوی پرونده دوران بارداریم بود افتاد و رفتم به اون روزا ...
سونوگرافی ها رو دیدم و باز هم متحیر شدم و خدا رو هزار بار شکر کردم !
گفتم از سونوهات عکس بندازم و توی وبلاگت بذارم تا برای همیشه یادگار بمونن و وقتی بزرگ شدی و قد کشیدی و رعنا شدی ببینی که اون روزا چقدر کوچولو بودی ...
اولین سونو "هفت هفته و یک روز"
اولین سونو "هفت هفته و یک روز"
"دوازده هفته و چهار روز"
"بیست و دو هفته و سه روز"
"بیست و سه هفته و شش روز"
"سی و سه هفته"
اینم فکر کنم حدودای "سی و پنج هفته" باشه ,نمیدونم ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی