کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

کلافه !

1392/5/6 14:16
نویسنده : مامان زهرا
363 بازدید
اشتراک گذاری

دوست ندارم از کلافه گی و خسته گی بنویسم ،آخه مادر که خسته نمیشه که !!!

ولی این روزا من کلی خسته ام نازنینم ...

از طرفی میزان زیاد ساعات روزه بهم فشار میاره و از طرف دیگه هم شما کلی اذیت میکنی و اذیت میشی !

دیشب رفته بودیم شهروند برای خرید ارزاق برای افطاری که شما انقدر اذیت کردی که خاله مریم آژانس گرفت اومد اونجا تا شما رو نگه داره و ما بتونیم به کارمون برسیم ...

بعد از خرید هم رفتیم فست فود شایلی و اونجا هم کلی آتیش سوزوندی ...

یادش به خیر ...

من و بابایی اولین ماه رمضون زندگی مشترکمون تصمیم گرفتیم قبل از هر ماه رمضون برای تعدادی خانواده بی بضاعت ارزاق بخریم برای افطاری تا بشه برکت زندگیمون ...

و سال بعدش تصمیم گرفتیم هر سال به تعداد خانواده ها یک خانواده اضافه کنیم !

هر سال هم چند روز مونده به ماه رمضون خریدهامون رو انجام میدادیم و بسته بندی میکردیم و میدادیم به خاله اعظم (دوست خانوادگی قدیمی مون) که برسونه به دستشون !

پارسال من نتونستم با بابایی برم خرید ،بنده خدا همه خریدها رو خودش انجام داد و آورد خونه و منم تو هیر و ویر گریه های شما یک کم کمکش کردم !

و اما امسال ...

انقدر شما اذیت کردی که ما هی امروز و فردا کردیم به امید بهتر شدن شما ،اما دیگه امروز به بابایی گفتم امسال ماه رمضون از نیمه هم رد شد ،نریم خرید !؟

رفتیم خرید و شما هم کلی از خجالتمون دراومدی انقدر که جیغ کشیدی و گریه کردی !

کی بهتر میشی !؟

اینم پیتزا خوردن شما روی میز !

البته نخوردی ها ،بازی بازی کردی و اومدیم خونه غذای خودت رو خوردی !

اولش یه خورده با قمقمه آبت بازی کردی تا شام رو بیارن !

 

و شام رو که سرو کردن پریدی یه تیکه از پیتزای خاله مریم کندی و خوردی ،اما خیلی خوشت نیومد !!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

سمیرامامان آوا
7 مرداد 92 11:21
قبول باشه زهراجون

انشاله برکت زندگی شادتون بشه

پسری هم زودتر خوب میشه وقتی خودمون رو بجاشون بذاریم که چطور گرفتار دندون هستن تحمل این روزا راحتتر میشه

مرسي گلم !

منم هميشه ياد دندون دردهاي خودم مي افتم و دلم واسه بچه م كباب ميشه.
سمیرامامان آوا
7 مرداد 92 11:22
وایییییی چه لحظه قشنگی بهت تبریک میگم مامان شجاع
[بوسه]من جرات زایمان طبیعی رو نداشتم


ممنون خاله !
ولي من كه زايمان طبيعي نكردم كه !!!

اتفاقا من هم شجاعتش رو نداشتم !
صدی
7 مرداد 92 22:19
قبول باشه گلم چه کاری خوبی خوش بع سعادتون که تا حالا ادامه دادین ایشالله وسعت بیشتربشه
سمیرامامان آوا
8 مرداد 92 8:35
معذرت وبهای دوستان روباز میکنم ودلم میخوادواسه همه نظر بذارم نظر وب پانیسا رو اشتباهی واسه کیان نوشتم


خواهش ميكنم عزيز دلم !