بی قرار !
دو سه روزه خیلی بیقراری ماه من ...
چی شده که همش غر میزنی !؟
شبها تا صبح توی خواب غرغر میکنی ،از نیمه های شب میارمت توی تخت خودمون و بین من و بابایی میخوابی اما انقدر بهمون لگد میزنی و وول میخوری و پهلو به پهلو میشی که ما هم راحت نمیتونیم بخوابیم !
خیلی راه ها رو امتحان کردم ولی جواب نداد و به توصیه دکترت دیشب و امشب بهت قطره استامینوفن دادم چون حدس میزنیم که از دندونت باشه این همه بی تابی ...
مدام بدنت گرمه ،اما تب نداری !
یه خورده بهم ریخته ام عزیزم و این باعث شده کمی بی حوصله و زودرنج بشم !
البته از هیچ محبتی به شما دریغ نمیکنم هاااااااا ولی خوب این بی حوصله گی رو هم نمیتونم تحمل کنم !
احساس خستگی شدیدی میکنم ...
دوستت دارم و برای شاد بودنت تمام خستگی ها رو به جون میخرم !
راستی امشب داشتم با بابایی تلفنی صحبت میکردم که صدای بابایی قطع و وصل شد و من هی میگفتم :الو ،الو ...
همون موقع شما هم برگشتی گفتی :الو ،الو !
خاله فرزانه کلی چلوندت طوطی زیبای من ...
عاشقتم پسرک دوست داشتنی کنجکاو من ...
این روزا هر کیفی که زمین باشه از کنجکاوی های شما در امان نمیمونه !
کیف بابایی ...
تا ته کیف رو خالی نکنی ول کن نیستی !!!
کیف پول مامانی ...