کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

هم بازی !

1392/5/22 2:56
نویسنده : مامان زهرا
514 بازدید
اشتراک گذاری

از چند وقت پیش با خاله شیوا تصمیم گرفتیم رفت و آمدمون رو بیشتر کنیم تا شما و انوشا همبازی هم سن و سال خودتون داشته باشین و بتونین دوستای خوبی برای هم بشین ...

اما ...

احساس میکنم هنوز زوده ،چون آنوشا متاسفانه زدن رو یاد گرفته و شما هم هنوز دفاع از خودت رو بلد نیستی و مدام آنوشا میچزونتت و شما هم گریه میکنی !

اون هفته ای رفتیم خونه شون که نه اسباب بازی هاش رو به تو داد و نه اجازه میداد به هیچکدوم از وسایل خونه شون دست بزنی و مدام هم در حال چنگ زدن به مو و گوش شما و نیشگون و گاز گرفتن بود !

البته آنوشا هم همش یک سال و هفت ماهشه و هنوز خیلی کوچولوئه اما خوب دیدن اذیت شدن شما هم برای من خیلی ناراحت کننده است !!!

دیروز هم اونا اومدن خونه ما که باز هم آش همون آش و کاسه همون کاسه بود ،فکر کنم بهتره به همون میزان قبل رفت و آمد کنیم تا شما بیشتر آسیب نبینی ...

اول عکسهای اون هفته رو میگذارم که ما مهمونشون بودیم و بعد دیروز که اونا مهمون ما بودن !

بنده خدا ال سی دی ...

پدر این ال سی دی رو شما دو تا درآوردین !

موقعی که جفتتون یک ساعتی خوابیدین !!!

آنوشا تا حالا رو پا نخوابیده بود اما چون میترسیدیم شما رو بیدار کنه رو پا خوابوندیمش ،البته توسط من که دیگه حرفه ای شدم !

آنوشا میخواست شما رو بغل کنه که شما از پشت افتادی و آنوشا هم افتاد روت !!!

و حالا یک زیر دو خم !

آنوشا چهار دست و پا میرفت و شما هم به دنبالش !

آنوشا میخواست سرش روی پای شما بگذاره که شما گریه میکردی و از بابایی میخواستی برش داره !

آنوشا اومد بغلت کنه که تعادلتون رو از دست دادین و افتادین !

اینام عکس های دیروز که خونه مون اومده بودن و عصر با هم رفتیم پارک ...

بازم از همین اسباب بازیا !

اما آنوشا ترسید و زود پیاده شد !

به خاطر شما زمین بازی نرفتیم ،بهتون بیسکوییت دادیم تو چمنا بخورین و بازی کنین ،اما اینجا هم جوی آب رو پیدا کردین و میخواستین برین توش که دوباره سوار بر کالسکه برگشتیم !!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

هستی
29 مرداد 92 19:10
خاله قربون تیپ و قیافت بشه که تکی
انوشا خانم بد که عشق خاله رو اذیت کرده


آنوشا هم گله خاله ش !