کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

نامه اي به خدا ...

1392/8/4 2:13
نویسنده : مامان زهرا
320 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خدا جونم ...

ديروقت كه نيست ،آخه شما هميشه on line ي !

همين الان باز هم كيان از خواب ناز با همون سرفه هاي وحشتناكش پريد !

منم از خواب پريدم (كه البته اصلا مهم نيست ،مادرم ديگه) !!!

خیلی وقتت رو نمیگیرم ...

فقط اومدم ازت بخوام به حق اون ماه و ستاره هايي كه زمين تاريكت رو تو اين شبهاي تاريك تر روشن ميكنن درد رو از توي سينه بچه م بكني و بريزي توي تن من ...

من طاقتم بيشتره ،تحمل ميكنم ...

ميدونم ناشكريه و درد بدتر از اين هم هست ...

اما خدا جون من مادرم ،تحمل ندارم ...

بچه م سياه و كبود كه ميشه ،نفسش بالا که نمیاد ،هق هق كه ميكنه ،چشماش كه پر از اشك ميشه ،زار كه ميزنه ،به خودش که میپیچه ،يهويي نفس منم بالا نمياد ...

تازه پدرشم با اون همه صبوري پدرانه دیگه صبرش سر اومده ...

بازم هرچي صلاحه ...

مثل هميشه راضيم به رضاي شما ...

ببخشيد خدا ،شب به خير ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامان سبا ازمشهد
4 آبان 92 2:15
انشاالله خوب میشه غصه نخور خانومی


ان شاالله عزيزم ...

اما نميتونم غصه نخورم ،بچه م عذاب ميكشه !

مرسي از همدرديتون گلم ...
فرناز
4 آبان 92 8:39
زهرا لطفا پیام خصوصی وبلاگو چک کن



حرفات تکونم داد فرناز جونم ،دارم بهشون فکر میکنم !

از ته قلبم متشکرم ...
سمیرامامان آوا
4 آبان 92 9:24
الهی فدات شم عزیززززززززم



انشاله زودتر خوب خوب میشی



زهراجون درسته دوره بیماری کیان جون طولانی شده ولی انشاله روبه بهبوده نگران نباش خانمی



فکرکنم خودتم از لحاظ روحی خیلی بهم ریختی کاش پیشت بودم یکم کمک حالت میشدم




خدا نکنه خاله !



همین که بهمون سر میزنین و جویای احوالاتمون میشین خودش کلیه نازنینم !






هستی
4 آبان 92 11:22
وای زهرا جون قربونتون برم خیلی ناراحت شدم براتون
ان شاالله که گل پسری زودی خوب بشه و شیطونی هاشو شروع کنه و حال مامانیش هم خوب بشه
براتون دعا میکنم البته اگه قابل باشم پیش خدا


خدا نكنه دوستم !

ان شاالله ...
آرام
4 آبان 92 11:49
ایشالا زودتر خوب خوب میشه مامانش


ان شاالله ...

مرسي خاله ش !
مریم مامان سام
4 آبان 92 13:06
زهرا جون شرمنده من یه مدتیه خیلی سرم شلوغه نتونستم هر روز بیام سر بزنم مگه سرفه هاش هنوز خوب نشدهههههههههههه یادمه سام هم تو تابستون یه بار اینجوری شد حدود 2 هفته طول کشید ، دقیقن همینطور که تو توصیف کردی وقتی سرفه میکرد کبود میشد بعد من همون شربت پيچک رو بهش میدادم پروند میگفت این شربت هر چی تو سرفه ش باشه رو میکشه میاره بیرون که دقیقن هم همینطور بود
من احساس میکنم تو خودت هم کمی نیاز به استراحت داری و خسته شدی یه چایی بابونه یا گل سرخ واسه خودت دم کن و بخور تا شارژ شی ، من تو مراحل سخت زندگی و با وجود تنهاییام با همین روش کلی انرژی میگیرم
بوسسسسسسسسسسسس


چي بگم مريم جون !؟

امان از بي مادري ...

يه وقتايي ميگم شايد اگر مادرم بود ...

ولش كن ،چشم حتما سعي ميكنم به توصيه هات عمل كنم !

مامان پانیسا
4 آبان 92 16:00
ایشالله خوب میشه غصه نخور مامان مهربون بچه است دیگه
اون هوای آلوده تهران آدم سالم مریض میکنه چه برسه به این فرشته های خوشگل با این ریه حساس و لطیف
دارو گیاهی بخر براش خیلی تاثیر بیشتری داره تا دارو شیمیایی


ان شاالله ...

والا داروي گياهي هم بهش دادم ،نه كه موثر نبوده باشه ولي خوب دوست دارم گلم زود خوب بشه !
مرجان.مامان آرش
4 آبان 92 22:01
ای خدای مهربون زودتر کیان جون خوب بشه.
زهرا جون صبور باش....


چشم مرجان جونم !
مامان پانیسا
4 آبان 92 22:54
زهراجون خواهر گلم بادکتر و چند نفر مشاوره بگیر ببین این مطلب برای کیان ضرر نداره انجام بدی
http://mohammadmatin92.niniweblog.com/post248.php


حتما ...
مامان پانیسا
4 آبان 92 22:56
یاسی جون این ترب سیاه خودش خاصیت درمانی داره عجیب یک بنده خدایی چند سال سرفه داشت خشک این ترب خورد خوب شد ولی نمیدونم بچه بتونه بخوره یا نه


چشم ميپرسم حتما !

مرسي ...
فرزانه مامان علی اکبر
4 آبان 92 23:09
سلام؛
وااااای زهرا جون کیان جونم چی شده خدا بد نده؛
انشاالله به حق حضرت علی اصغر زودتر خوب بشه؛ تورو خدا ببخش نمیتونم زود به زود بهتون سر بزنم با گوشی برام خیلی سخته؛ ایشاالله بزودی خبر خوب شدنشو بهمون بگی


مرسي عزيزم ،همينشم خيلي لطف ميكني نازنينم !

ان شاالله ...
tahmin
5 آبان 92 16:56

ایشالا زود خوب میشه زهرا


خدا كنه خاله تهمين !!!
صدف
5 آبان 92 21:11
زهرا جان من از دوران بارداریم وبلاگ شما رو میخونم.پسرک من دقیقا یکسال از گل شما کوچیکتره.همیشه کارهاشو دنبال میکنم و ماشالا میگم به این گل پسر. وقتی اولین مطلبتون راجع به بیماری کیان جان رو خوندم واقعا دلم گرفت. وقتی سر زدم دیدم هنوز طفلک بیماره خیلی ناراحت شدم.امشب با تمام قلبم برای کیان عزیزم دعا میکنم، به پسرکم هم میگم با قلب کوچولوش واسش دعا کنه آخه من خیلی دعاهاشو قبول دارم امیدوارم دفعه بعد که سر میزنم خبر بدین رو به بهبوده.الهی آمــــــــــــــین



سلام عزيزم ...

مرسي گلم ،چه خوبه ادم دوستاي خوبش رو بشناسه !

روي ماه گل پسرتون رو ميبوسم !

بهار مامان رومینا
5 آبان 92 22:22
سلام زهرا جون

عزیزم من چند روزی بود نیومده بودم توی نت . وای الان اومدم تا یه پست جدید بزارم ولی وقتی حال و روزت رو دیدم عزیزم حسابی حالم گرفته شد به خدا . اصلا بی خیالش شدم . زهرا جون دوست خوبم امید به خدا ایشاله حال کیان زود بهتر میشه عزیزم . من از تو دورم و هیچ کاری جز دعا از دستم بر نمیاد . فقط مواظب خودت باش عزیزم . کیان به خدا زود خوب میشه . نترس . از بس که این گل پسرت با نمکه به نظرم چشم خورده . یه چیزی براش نذر کن . این کامنت من رو هم خواستی تائید نکن که نتونن بخونن . نمیدونم تو فامیلتون کسی از وبلاگ کیان میدونه یا نه . ولی میان میبینن که ماشاله چه پسری داری و خودتم که حسابی کدبانو چشم دیدنت رو ندارن عزیزم . میبوسم جفتتون رو . مخصوصا اون قلب نازنین و اون چشمای پر از اشکت رو.







در مقابل اين همه ابراز لطف واقعا نميدونم چي بگم بهار جون !

خدا رو شكر كيان خيلي بهتر شده ،خدا رو شكر ...

ممنونم از اين هم دلداري و همدردي ...

منم ميبوسم دستاي مهربون شما رو و صورت ناز رومينا عسلي رو !
زينب
7 آبان 92 0:30
سلام زهراجان.خوبى؟کيان عزيزم خوبه؟من زينب,مامان سهيل هستم.بلد نبودم لينک داشته باشم!!!!تازه متوجه شدم و چون از اول هميشه به وبلاگ شما ميومدم,شما را لينک کردم.اميدوارم اجازه بهم بديد,يک دنيا ممنونم.کيان را ببوسيد,اميدوارم گل پسرم بهتر بشه


سلام عزيزم ،خيلي خوشحال شدم از اشناييتون ...

منم لينكتون ميكنم ،بازم بهمون سر بزنين !
هانیه
7 آبان 92 15:14
سلام زهرای نازنین ...
من از زمان بارداریم وبلاگ کیان عزیزم رو میخونم و الان پسرم علی یازده ماهشه ...
وقتی دیدم گل قشنگم بیمار شده بینهایت غصه دار شدم و با خوندن این دل نوشته قلبم لرزید و اشکم سرازیر شد ...
عزیزم من فکر میکنم شما زیاد کیان جان رو بیرون میبری ،شاید همین بیرون رفتن بیماری گل پسرمون رو تشدید میکنه ...
تورو خدا تو فصل پاییز بچه رو بیرون نبر ،بذار یه بارون حسسسسابی بیاد و این هوای آلوده یکمی تمیز بشه ...
من علی رو خیلی کم تو خیابون میبرم ...
بیشتر منزل مادرم میرم و با اینکه پارک نزدیکه ولی ترجیح میدم خونه بمونم که البته خیلی کسل میشم از خونه نشینی اما میگم یه کم از آب و گل در بیاد بعد بیشتر میبرمش بیرون و زمین بازی و ...
نمیدونم شاید هم اشتباه میکنم !
از خدای بزرگ عاجزانه درخواست میکنم کیان عزیزم هرچه زودتر حالش خوب بشه و فضای خونه پر بشه از صدای خنده های این فرشته ی کوچولو
الهی آمین



خيلي خوشحالم كه دارم كم كم دوستهام و خوانندگان خاموش وبلاگ پسرم رو ميشناسم ...

خوشوقتم از اشناييتون خانوم ،ببوسين روي ماه گل پسرتون رو !

در مورد بيرون رفتن هم كه من واقعا نميتونم توي خونه بمونم ،عادت به راه رفتن و پياده روي اجازه خونه نشيني بهم نميده ،گرچه ديگه كم كم هوا سرد ميشه و تا بهار پياده روي تعطيل ...
ارلا
10 آبان 92 13:34
خدایا تو تکراری ترین ” حضور ” روزگار منی و من عجیب ؛ به آغوش تو از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام . . . خیلی قشنگ بود به وب منم سر بزن و نظرتونو درباره ی وبم بگین وتبادل لینکم میکنیم منتظر حضورت هستم