رزوئلای بی ادب !!!
خب ،پس اون تب وحشتناک و اون همه بی خوابی و بی قراری از درآوردن دندون نبوده ...
با دیدن دونه ها فهمیدم که این رزوئلای بی ادب سراغ شما هم اومده !
دیروز صبح که داشتم حاضرت میکردم بریم خونه مامان جون اینا وقتی داشتم پمپرزت رو تعویض میکردم دیدم که زیر نافت دقیقا قسمتی که لبه بالایی پمپرز رو برمیگردونم دونه های ریز زده ،اول به رزوئلا شک کردم ولی بعد هم به خودم گفتم :شاید هم حساسیته ...
شب بعد از اون ماجراها که توی پست قبلی برات نوشتم ،توی خونه مامان جون اینا بعد از غذا خوردنت که اومدم لباست رو عوض کنم دیدم که ای وای از سینه تا شکمت هم رش زده و دونه های سر سوزنی ریز ریخته بیرون !
فهمیدم که رزوئلاست اما باز هم به عمه مریم نشون دادم که گفت :احیاناً مخملک یا سرخجه است و من هم خیلی ترسیدم ...
خلاصه بابایی اومد و بردیمت بیمارستان مفید که بر خلاف همیشه اتفاقا خیلی خلوت بود و دکتر هم بعد از معاینه ات حرفهای من رو تایید کرد و گفت که بعله شما رزوئلا گرفتی ...
بعد هم اومدیم خونه و مراقبت دوباره از شما شروع شد ،البته من فکر کنم از نوع خفیفشه ...
نمیدونم ...
شاید امروز ببرمت بیرون ،دوست دارم عزاداری ببینی ...
راستی به لطف مامان جون سینه زدن یاد گرفتی و تا نوحه میشنوی سینه میزنی ،قربونت برم !
امروز عاشوراست ...
امیدوارم آقا امام حسین (ع) نظری هم به بچه های مریضی که روی تخت های بیمارستان ها اسیرن و نمیتونن راحت مثل بقیه بچه ها بازی کنن و بدون و خوش باشن بکنه ...
السلام و علیک یا اباعبدالله ...