هفتمین سالگرد ازدواج ...
هفتمین سالگرد ازدواج ... امروز سالگرد ازدواجمونه ،هفتمین سالگرد یکی شدنمون ...
دیروز من و شما بابایی رو کلی سورپرایز کردیم ،خیلی خوشحال شد !
دیروز بابایی همراه مامان جون و آقاجون رفته بودن قم برای مراسم ختم سالگرد فوت مادر آقا جون ،ما هم بنا بر دلایلی باهاشون نرفتیم !
من خیلی توی این فکر بودم که برای بابایی چه کادویی بخرم و چه کار کنم که به ذهنم رسید یه دونه استند برای آی پدش توی ماشین بخرم ...
یهویی تصمیم گرفتم بابایی رو یهویی غافلگیر کنم ،اونم شب سالگرد ازدواجون !!!
با خاله فری و خاله مریم آژانس گرفتیم و رفتیم پاساژ اندیشه ،چون میدونستم اونجا یه دونه اپل سنتر هست !
رفتم دیدم استند آی پد نداره ،یه دونه استند آی فون براش خریدم ،بعد هول هولکی رفتم قنادی تینا و کیک خریدم و تلفنی هم سفارش یه دسته گل با هفت تا شاخه گل رز رو دادم و قرار شد رسیدم خونه گل فروشی گل رو با آژانس بفرسته !!!
داشتیم از پاساژ برمیگشتیم که بابایی زنگ زد و گفت دم در خونه است و میره تا مامان جون اینا رو برسونه و برگرده !
ما هم هول هولکی اومدیم خونه و آژانس هم دسته گل رو آورد و با کلی دردسر و اذیت های شما و ترس از سر رسیدن بابایی وسایل ها رو گذاشتم روی میزها و و شمع گذاشتم روی کیک و برق ها رو خاموش کردم تا بابایی اومد و با باز شدن در شما یه جیغ اساسی کشیدی و بابایی دیگه واقعا سورپرایز شد !
خیلی خوشحال شده بود !
بعد از فوت کردن شمع و بریدن کیک و باز کردن کادو که بنده هول هولکی اشتباه خریده بودم (آخه بابایی آی فون 5 داره و من استند آی فون 3g خریده بودم) اول رفتیم کادو رو عوض کنیم که اونی که ما میخواستیم رو نداشت و وجه مون رو پس دادا و بعد هم شام رفتیم لواسان و رستوران k1 که خیلی خوش گذشت !
خیلی هول هولکی بود ،اما خوب شد !
یک ثانیه نمیموندی تا ازت یه عکس درست و درمون بگیریم !
توی رستوران ،توی صندلی غذا ،منتظر غذا !!!
اینم بیرون رستوران ،وسط بلوار که یه درخت بامزه بود و بابایی توی اون بارون شدید شما رو گذاشته بود توش و من عکس میگرفتم !
