زمستون بی روح ...
انقدر این روزا برام خسته کننده شده که نگو ،حسااااابی حوصله م سر رفته ...
حتی خرید و گشتن توی پاساژهای جور واجور (جهت فرار از سرما) هم حالم رو جا نمیاره ...
شما هم که از جمعه حالت خیلی خوب شده بود دوباره سرما خوردی ،حالا کی و کجا و چگونه من نمیدونم !!!
البته فقط آبریزش بینی داری و بنده دستمال به دست دنبالتم !
کمر درد هم امونم رو بریده ،بس که موقع بیماری های شما من شما رو بغل میکنم و شب هم که مجبوریم خیاری روی زمین توی هال بخوابیم ...
به همه اینها آلودگی هوا و سر درد ناشی از آلودگی و از خونه بیرون نرفتن و تحمل غرغرها و گریه های بی دلیل و بهونه گیری های شما رو هم اضافه کن ...
انقدر حالم گرفته است که کادوی سالگرد ازدواجمون (البته با تاخیر) هم خوشحالم نکرد !
باباییت من رو سورپرایز کرده و یه ماشین BMW 528i 2013 صفر سفید رنگ برام خریده !!!
راستش اصلا خوشحال نشدم و بابایی هم کلی حالش گرفته شد بنده خدا ،پریشب میگه تو چرا خوشحال نمیشی !؟
نمیدونم ،نمیتونم خوشحال باشم خب ،راستش رو بخوای اصلا میترسم پشتش بشینم و برم بیرون ...
حدودا یه دو سالی میشه که ممتد پشت فرمون ننشستم ...
خدایا بارون رحمتت رو بر سرمون نازل کن تا هم هوا خوب بشه هم حال ما !
اولین چکمه هات ...
اولش خیلی با این چکمه ها غریبی میکردی و حالا وقتی میپوشیشون ذوق میکنی !
اینم یه عکس از خوردن کیک مغز دار شکلاتی ،قربون اون قیافه حال ندارٍ مریضت برم من ...
اینم یه روز که من داشتم با خاله آرام وایبری حرف میزدم و شما منتظر غذا بودی و از گرسنگی نون خالی میخوردی ،نهارت میدونی چی بود !؟
سیرابی (عاشقشی) ...