کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

دردسرای خونه تکونی ...

1392/12/25 22:20
نویسنده : مامان زهرا
480 بازدید
اشتراک گذاری

این روزا حسااااااابی مشغولم ...

مشغول خرید و خونه تکونی و گردش ...

خرید واسه عید نوروز و خونه تکونی از دست این دوده های مزخرف و گردش به خاطر عشق به اینهمه شور و شادی مردم دم عید ...

بیشتر از همه هم همین گردشش بهم حال میده !

عکس های چند شب پیش که با بابایی رفتیم کفش فروشی بچه محل میدون هفت حوض تا کفشی رو که خریده بودم و برات بزرگ بود رو عوض کنیم که شام رو همون رستوران طبقه بالای کفش فروشی خوردیم !

این روزا حسااااااابی مشغولم ...

مشغول خرید و خونه تکونی و گردش ...

خرید واسه عید نوروز و خونه تکونی از دست این دوده های مزخرف و گردش به خاطر عشق به اینهمه شور و شادی مردم دم عید ...

بیشتر از همه هم همین گردشش بهم حال میده !

البته خونه تکونیمون که تقریبا تموم شده ،یک کارگر آقا دیروز اومد و تقریبا تمام خونه تکونی رو انجام داد ،خیلی کارش تمیز بود واقعا لذت بردم ،تمیز و فرز و کاری ،یه جوون ۲۵ ساله رشتی ،تازه زنم داشت !!!

خرده کاری ها رو هم دیشب خودم تا آخر شب انجام دادم ،خاله مریم هم از عصری اومد ،البته شما هم از صبح خونه مامان جون اینا بودی والا فکر نمیکنم چندان کاری از پیش میرفت ...

یه وقتایی میمونم مامانم چه طوری اونهمه کار رو انجام میداد !؟ اونم با پنج تا بچه !!!

شوخی که نیست !!!

من خودم یه ور قضیه بودم ،کلی شیطون و پر انرژی و خسته هم نمیشدم ...

یادمه یه خانومی میومد کمک مامان و البته خود مامان هم کار میکردهاااااا والا کارامون که به همین راحتی ها تموم نمیشد ،مثلا یادمه اگر فرش میشستن منم میرفتم بازی و سَرِِ آخر مامانم تازه باید من رو هم میشست و تمیز میکرد و ...

انگار در برار اونهمه وظایف مامانم کارای من هیچه ،خوش به حالشون چه اعصابی داشتن !

من که هر کاری میام بکنم شما نمیذاری ،انقدر از سر و کولم بالا میری که کلافه میشم و اصلا یادم میره که میخواستم چه کار بکنم !؟

یا انقدر میای انگشتم رو میگیری و میبری این ور و اون ور که اصلا اشتیاقم برای انجام اون کار کاملا از بین میره !!!

یا اصلا یه وقتایی میگی فقط تو بشین ،منم بشینم روی پات و با هم tv ببینیم ،قربونت برم !

خیلی وقته که بی خیال ظرف شستن شدم ،کلا همه رو میذارم تو ماشین ظرف شویی و اصلا اینطوری برای دستهام هم بهتره ...

خیلی دوست داشتم یه دوربین ثابت بود تا فیلم این روزای ما رو ضبط کنه اما خیلی حوصله فیلم گرفتن رو ندارم و به همین عکس های کج و معوج و تار بسنده میکنم !

کوچولوی خونه مون مرسی که حالمون رو خوب میکنی ،کنار تو همه فصلها برای من بهارن ...

توی رستوران انقدر بامزه بودی که همه میز ما رو نگاه میکردن و تو هم با خانواده ای که یه پسر بچه داشتن و بهت میخندیدن دوست شده بودی !

اینم پریروزا که میخواستم یخچال رو تمیز کنم !

و عکس های هفته پیش که نشده بود بذارم !

وقتی توی اتاقت مشغول بازی میشی ...

وقتی روی هر چیزی می ایستی تا بتونی روی کابینت ها رو ببینی ،مثلا سبد !

تا ببینی گوشی دست منه و دارم عکس میگیریم میدوی میای که گوشی رو بگیری و تو هم عکس بندازی !!!

و کیان عشق یخچال ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان پانیسا
17 فروردین 93 23:24
عزیزم مرد شدی هااا کمک مامان کن خسته شده گل نازم
مامان زهرا
پاسخ
كمك پيشكش ،اينا وسط كار كار اضافه نكنن نميخواد كمك كنن !!!