پتو ...
امروز صبح ،یعنی صبح که نه ،نزدیکای ظهر رفتیم خونه خاله الهام اینا که هم ابروهام رو برداره و هم موهام رو کوتاه کنه !
همین که رسیدیم خونه شون گفتم :الی میای بریم نمایندگی گلبافت توی هفت حوض که من ببینم میتونم واسه کیان پتو بخرم یا نه !؟ خاله الهام و امیرعلی و امیرمهدی هم از خدا خواسته حاضر شدن و رفتیم ...
سه مدل پتو بیشتر نداشت که من طرح تام و جریش رو برای تو خریدم و بعد هم زنگ زدیم به خاله مریم و خاله فری و رفتیم دنبالشون و نهار رفتیم فری کثیف ...
خیلی حال داد ،خیلی خوش گذشت !
تا شب هم اونجا بودیم چون باباحسین و عمو حسین (شوهر خاله الهام) با هم رفته بودن استخر اکسیژن عشق و حال ...
همه اینها بماند !!!
ظهر که پتو رو خریدیم و از فروشگاه اومدیم بیرون شما پتو رو برداشتی و دِ برو که رفتی ،هر کاری هم که میکردیم حریفت نمیشیدیم جعبه پتو رو از دستت بگیریم ،خیلی خنده دار بود ،آخرش من پتو رو ازت گرفتم و خاله الهام هم بزور بغلت کرد و شما تا توی صندلی ماشینت غرغر میکردی ...
همه کسایی که اون دور و بر بودن غش کرده بودن از خنده از دستت ...