رفتم توی استراحت ...
فکر کنم خیلی عجله داری واسه به دنیا اومدن هاااااااااااااااا
امروز با بابایی رفتیم پیش یه دکتر دیگه که ببینیم میشه توی مطب پول بگیره و مامانی رو توی بیمارستان میلاد سزارین کنه که با معاینه و ویزیت من اصلا کل قضیه رفت زیر سوال ...
فکر کنم خیلی عجله داری واسه به دنیا اومدن هاااااااااااااااا
امروز با بابایی رفتیم پیش یه دکتر دیگه که ببینیم میشه توی مطب پول بگیره و مامانی رو توی بیمارستان میلاد سزارین کنه که با معاینه و ویزیت من اصلا کل قضیه رفت زیر سوال ...
دکتر تا مامانی رو معاینه و سونوگرافی کرد گفت سر بچه خیلی اومده پایین و باید یه گن دیگه ببندم و تا زمان زایمان فقط استراحت کنم و به جز برای دستشویی رفتن از جا بلند نشم !!!
خلاصه که بابایی رو فرستاد یه گن دیگه خرید و طریقه بستنش رو هم یادم داد ...
راستی این دکتر هم زمان سونوگرافی تو رو نشونم داد که داشتی انگشتهات رو با ولع تمام لیس میزدی و گفت انگاری پسرت خیلی گرسنه است و شکمو ...
حالا از وقتی اومدیم خونه من خوابیدم و بابایی داره همه کارها رو انجام میده ...
راستی بابایی و دایی حمید دارن سرویس خوابت رو میسازن با کلی سر و صدا ...
خیلی دوستت دارم