کیان خان جانکیان خان جان، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

مینویسم برای قاصدکم !

اولین خرابکاری ...

1391/12/3 23:44
نویسنده : مامان زهرا
381 بازدید
اشتراک گذاری

یعنی دیگه تموم شد دوران خوشی !؟

 

شوخی میکنم مامان جون ,فدای سرت ...

اصلا تو خراب کاری نکنی که بکنه !؟

دلم لک زده بود که شما که خرابکاری رو شروع میکنی !!!

 

امروز داشتیم نهار میخوردیم و شما هم طبق معمول داشتی با لبه سفره بازی میکردی و میکشیدیش و غش غش میخندیدی که یهویی لبه سفره رو که کشیدی پاره شد ,وای که چقدر باباییت خندید ...

به بابایی گفتم :بذار دعواش کنم ببینم متوجه میشه !؟

اخم هام رو تو هم کردم و با صدای عصبانی و نسبتا بلند گفتم :ببینم کی سفره رو اینطوری کرده !؟

شما هم زل زذی به من و تو هیر و ویر این بودی که آیا منم که دارم سرت داد میزنم که بابایی طاقت نیاورد و بغلت کرد و بهت گفت :الکیه بابا هر کاری دوست داری بکن ...

همینه دیگه !!!

خلاصه که دوران خوشی به سر رسید ...

در حال کندن لبه سفره ...

یه وقت خجالت نکشی هااااااا ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

amitis)ainaz)
5 اسفند 91 15:11
عزییییییییزم چقده ه ه با حاااااااااااااااال خیلی خندیدم
Sunny
5 اسفند 91 16:47
سلام زهرا جان
من از طريق مامي سايت با شما آشنا شدم البته خيلي وقته، قبل از به دنيا اومدن كيان جان.
اين خاموش بودنم رو هم بذاريد به حساب تنبلي در نوشتن...
مرسي كه ما رو هم در عكسهاي كيان شريك ميكنيد. هر بار كه ازش عكس جديد ميذاريد كلي قربون صدقش ميرم و براش ماشالا ميخونم. ايشالا سير پدر مادر باشه...
ديروز داشتم به برادرم ميگفتم دوست دارم يه بار زهرا خانم بيان مشهد تو حرم كيانو ببينم! آخه من يه ساله كه به خاطر شغلم ساكن مشهد شدم، خلاصه كه ارادتمنديم!


سلام عزیزم

مرسی از اینکه به ما سر میزنین !

خیلی خوشحالم از اینکه دوستهای به این خوبی دارم و ناراحتم از اینکه نمی شناسمشون !!!

ان شاالله پابوس آقا امام رضا(ع) هم میایم گلم ...

میبوسم روی ماه و مهربونتون رو !

خوش باشین ...
نرگس
5 اسفند 91 20:57
عزیزم دخمل من پس کی خرابکار میشه؟



نترس نرگس جونم ,چشم بهم بزنی میبینی که خرابکاری ها شروع شده ...

رومینا
9 اسفند 91 17:54
ای ول. شیطنت های کیان خان ماهم که منتظرش بودین دازه شروع میشه.